عطیه فکری: امروز بعد از بحث سیاسی با یکی از دخترهای کلاسم یاد خاطرات یک معلم بازنشسته از جو مدارس دهه شصت و هفتاد افتادم، من یک تازه معلمم و میخوام از تجربیات خودم در برخورد با دهه هشتادیها در مقایسه با دهه شصت و هفتاد بگویم.
مدارس الان ما چیزی به عنوان معلم پرورشی با مفهوم و سبک و سیاق گذشته ندارند و هرکس که همچین سمتی دارد احتمالا معلمی بوده که به علت بیماری یا نیروی مازاد توی مدرسه مانده تا تکلیفش روشن شود پس طبیعی است که دلسوز کار و دانشآموزان نباشد اما معلمان پرورشی دهه ۶۰ و ۷۰ واقعا رسالت تربیتی داشتند و چنان با بچهها رفیق میشدند که به تبع این رفاقت تاثیرگذاری هم شکل میگرفت و میتوانستند مفاهیم اعتقادی و تربیتی را درست منتقل کنند. مثال واضح و عیان این مسئله جشنهای مناسبتی و اردوهای فرهنگی و علمی بود که سالهای گذشته برای تدارک و پربار شدنش واقعا معلمان پرورشی تلاش میکردند حتی در این مسیر از خود دانشآموزان کمک میگرفتند همین کمک گرفتن به آنها حس استقلال و اعتماد به نفس میداد ولی الان اگر اردویی هم باشد فقط جنبه تفریحی آن در نظر گرفته میشود و این فرصت تاثیرگذاری به راحتی از دست میرود. شاید به عنوان یه معلم نباید این را بگویم ولی سالهای نه چندان دور دهه شصت اضافه حقوق و دستمزد و این حرفها مطرح نبود اکثریت در تلاش برای کار بهتر و با کیفیتتر بودن اما متاسفانه الان بخاطر حقوق پایین خیلی راحت از کار میزنند و این اصلا اخلاقی نیست، منِ معلم با انواع و اقسام مشکلات مالی به دلیل پایین بودن حقوق مواجهام اما دلیل خوبی برای کمکاری نیست.
البته همه قصور از معلمان نیست وقتی خانواده در تربیت و آموزش مفاهیم اخلاقی به فرزندانشان کوتاهی میکنند قطعا دست کادر مدرسه در ایجاد فضای سالم و آموزشی بسته میشود، وقتی والدین به راحتی مقابل بچهها به معلم و کادر مدرسه بیاحترامی میکنند انعکاس این رفتار در دانشآموزان هم به خوبی دیده میشود.
نکته بعدی که هم در رفتار کادر مدرسه، خانوادهها و دانشآموزان خیلی تاثیر داشته و عامل بیرونی محسوب میشود تهاجم فرهنگی است که تمام این سالها شاهدش بودیم تهاجم فرهنگی که در دهه هفتاد با ماهواره و در دهههای بعدی با فضای مجازی بین مردم نمود پیدا کرد. تهاجم فرهنگیای که در دهه ۸۰ بخاطر زیاد شدن ابزارهای رسانهای و سواستفاده و بیمسئولیتی برخی مقامات که فقط به دلیل شهوت قدرت و ثروت عهده دار مسئولیت شده بودند، اوج گرفت.
در نهایت تمام کادر آموزشی، ارگانهای فرهنگی، خانوادهها، مسئولین و تهاجم فرهنگی در به وجود اومدن یک نوجوان دهه هشتادی یاغی و ناراضی که حتی از لیست کردن خواستههای خود هم عاجز است، مقصرند. برای بهبود اوضاع باید در مرحله اول تقصیر را بپذیریم و در مراحل بعد قصور گذشته را جبران کنیم.
فقط اگر بپذیریم…