پرویز ثابتی اگرچه هیچوقت شکنجهگر نبود، اما امضایش پای پروندهی اغلب مبارزین پیش از انقلاب به چشم میخورد. چه زمانی که مسیٔول بخش مبارزه با کمونیستها بود، چه زمانی که معاون و مدیرکل امنیت داخلی ساواک بود. آن سالها پرویز ثابتی، کسی بود که چرخش قلم و نظریهی پای گزارشهای اطلاعاتیاش، سرنوشت خیلی از کسانی که در سر سودای مبارزه با رژیم شاه داشتند را رقم میزد: دستگیری، حبس و اعدام.
در واقع آن هیولای مخوفی که از ساواک در ذهن خیلی از مردم شکل گرفته و نماد استبداد و خفقان و زندان و داغ و درفش بود، نتیجهی عملکرد اداره امنیت داخلی بود که در طول ده پانزده سال توانسته بود سایهاش را روی سر همه گسترده کند. مبارزین که در ادبیات آن روزهای ساواک و ثابتی، تروریست و خرابکار بودند داشتند همهی مردم را در بر میگرفتند. از تودهای ها و چریکهای فدایٔی خلق و مصدقی ها و جبهه ملی گرفته تا نهضت آزادی و مجاهدین خلق و مبارزین مسلمان و روحانیت پیرو امام خمینی. از بقال و بازاری شهرستانها گرفته تا دانشجویان ایرانی خارج از کشور.
در این بین کمیته مشترک ضدخرابکاری مخوفترین جایی بود که تشکیلات پرویز ثابتی میتوانست کسی را روانهی آنجا کند. سیاهچالی که شکنجهگرانش پس از انقلاب رازهای ناگفتهای از آن را برملا کردند. از جمله نام برخی مبارزین که آن زمان گفته میشد در درگیری کشته شدهاند، اما در واقع زیر شکنجه جان سپرده بودند.
در تمام این سالها یک نفر بود که وجودش و نامش همپای شبح ساواک رشد کرده بود: پرویز ثابتی. به همین خاطر بود که پس از انقلاب جزو معدود کسانی بود که تا سالهای سال جوری مخفی شد که نه ردی از او برجای بماند و نه به راحتی بتوان به او دسترسی پیدا کرد.
حسین فردوست ریٔیس دفتر اطلاعات دربار که سالها قایٔممقام ساواک بود بعدها در خاطراتش از آخرین روزهای رژیم شاه نوشت: «ثابتی برای خداحافظی به دیدنم آمد و گفت که می خواهد به آمریکا برود و همتای آمریکایی او در سفارت برایش مسجل کرده که در «سیا» شغلی به او واگذار خواهد شد. از این جهت راضی به نظر می رسید.»