به گزارش خبرنگار جهت، پس از پیشی گرفتن جمع آرای الکترال جو بایدن در رقابت با دونالد ترامپ، در ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای دیگر، واکنشهای مختلفی نسبت به این اتفاق در شبکههای اجتماعی به راه افتاد.
عدهای که خود را منتقد و دگرخواه نسبت به نظام جمهوری اسلامی ایران معرفی میکنند، از انتخاب بایدن و شکست دونالد ترامپ اظهار ناراحتی میکنند. چرا که ترامپ را ضامن سیاستهای دلخواهشان در قبال ایران میدانند.
عدهای بایدن را با ترامپ یکی میدانند و این تغییر در راس نظام حکومتی ایالات متحده را در شرایط کشور بیتاثیر میدانند و آن را موضوع مهمی از نظر مسائل داخلی قلمداد نمیکنند.
عدهای دیگر نیز از انتخاب بایدن به عنوان رییسجمهور آمریکا، شادی پیش از موعد میکنند. دستهای که سوم عموما طرفدار مذاکره با آمریکا برای لغو تحریمها هستند و بایدن را فردی قابل مذاکره مانند اوباما میدانند.
دسته اول هدفشان از این رویکرد مشخص است و آن چیزی جز تجزیه و نابودی کشور ایران و اجرای اهداف استعمارگران غربی در کشور نیست.
اما دو دسته دوم و سوم که دو رویکرد متفاوت را نسبت به این موضوع درپیش گرفتهاند، در ظاهر به دنبال راهی برای برون رفت کشور از این شرایط نابسامان اقتصادی هستند. دستهای علاج کار را در داخل ایران میجویند و دستهای علاج آن را در مذاکره و دوستی با کشورهای دیگر.
عدهای که علاج کار را در اتکا به توان داخلی میدانند، صنعت دفاعی کشور را به عنوان نمونهای ملموس از نتیجه دلچسب این سیاست معرفی میکنند و قدرت دفاعی کشور را نتیجه اتکا به توان داخلی میدانند. در مقابل گروهی که صرفا رفع تحریمها را علاج مشکلات کشور معرفی میکنند و ادعا دارند که تا تحریمها برداشته نشود، نمیتوان در داخل نیز کاری انجام داد، پیشینه مناسبی از این سیاست را نمیتوانند ارائه دهند. اگر چه بالا بودن احتمال انتخاب جو بایدن باعث بروز شوک در بازار طلا و ارز شد و قیمتها را در دو روزتعطیل، نزولی کرد، اما این مساله نمونه مناسب و قابل اتکایی برای اعتماد به مذاکره با آمریکا نیست. چرا که با آغاز هفته قیمتها باز روند صعودی خود را در پیش گرفتند.
از طرفی در طول تاریخ بعد از انقلاب، مذاکره موفقی بین ایران و آمریکا چه به صورت آشکار و چه به صورت پنهانی شکل نگرفته است. در ابتدای انقلاب اسلامی ایران و بعد از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران، مذاکراتی برای آزادسازی گروگانهای آمریکایی موسوم به مذاکرات الجزایر صورت گرفت که منجر به توافقاتی بین دو کشور شد اما در عمل، ایران به تمام تعهداتش عمل کرد اما طرف آمریکایی به اجرای بخشی از آنها بسنده کرد و اجرای تعهداتش را ناقص باقی گذاشت.
ماجرای مک فارلین هم که در ابتدا به شکل مخفیانه انجام پذیرفت، با مخالفت امام خمینی رحمت الله علیه، در نطفه خفه شد و به مذاکرهای ختم نشد. سپس بعد از آشکار شدن موضوع، گریبان دست اندر کاران و دولت آمریکا را هم گرفت.
علاوه بر این، اگر به چند سال قبل و جریان مذاکرات هستهای بین ایران و کشورهای 5+1 بازگردیم، نمونهای قابل درک برای نسل حاضر از مذاکره با آمریکا را میبینیم که اولا به جای 6 ماه، 2 سال و نیم به طول انجامید و ثانیا نتیجهای که به دنبال آن بودیم حاصل نشد. دولت و تیم مذاکرهکننده ایران، هدف از مذاکرات را لغو تمامی تحریمها معرفی کردند. اما اتفاقی که در عمل افتاد عکس این مساله بود که با وجود امضای توافق بدون تضمینی که شکل گرفت، طرف مقابل بدون هیچ خسارتی از آن خارج شد.
بنابراین مذاکره با آمریکا نتیجهای جز معطل نگه داشتن کشور و تلف کردن انرژیهای ارزشمند نداشت. سوالی که بوجود میآید این است که آیا با حضور فردی همسو با رئیسجمهور دموکرات پیشین آمریکا در کاخ سفید، تضمینی برای موفقیت مذاکره دوباره با آمریکا وجود دارد؟ در حالی که با توجه به شرایط نابسامان اقتصادی، کشور تحمل معطل شدن برای یک دوره چند ساله دیگر برای مذاکره با آمریکا را ندارد.