گبرلو: هیچ فیلمی درباره عاشورا به جذابیت «روز واقعه» نوشته بیضایی نیست/تاثیر جشنواره کن(۳)
محمود گبرلو روزنامه نگار اصولگرا میگوید: یادم است بهرام بیضایی فیلمی ساخته بود با نام «مسافران». یاداشتی در تمجید این فیلم برای روزنامه رسالت نوشتم. گفتند بیضایی مشکل اعتقادی دارد، فیلمش هم بدی و ضد اندیشههای دینی. آن یادداشت چاپ نشد. همین آقای بیضایی «روز واقعه» را نوشت که هیچ فیلمی درباره تاسوعا و عاشورا به جذابیت آن نیست.
به گزارش جهت پرس؛ گبرلو در بخش اول و دوم گفت و گوی خود با «پروژه تاریخ شفاهی روزنامه نگاری و رسانه ایران» به نحوه ورود به حرفه روزنامه نگاری و فعالیت در روزنامه رسالت و چالشهای کار پرداخت. بخش سوم مصاحبه با این فعال رسانهای به تاثیر پذیرفتن وی از جشنواره فیلم کن فرانسه، دفاع او از بهرام بیضایی و ویژگیهای سردبیران روزنامه رسالت اختصاص دارد.
روز واقعه بیضایی؛ جذابترین فیلم عاشورا و تاسوعا
از همان موقع که حوزه هنری راه افتاد با جریانی تندرو و هِّمیشه مخالفّّ روبرو بودیم که نمیپذیرفتند سینماگرانی که پس از انقلاب دارند فعالیت میکنند بتوانند راحت در چارچوبهای ترسیم شده کار کنند. من سعی میکردم عدالت را رعایت کنم. اولا تلاش میکردم به جریان بچه حزباللهیهای پس از انقلاب که داشتند در سینما کار میکردند بها بدهم تا اینها رشد کنند. در ثانی سایر سینماگران را نیز تخریب نمیکردم. مثلا یکی دو یادداشت در رسالت درباره فیلم «خانه دوست کجاست» آقای کیارستمی نوشتم و گفتم مضمون این فیلم نمیتواند حاوی نگاه امروز انقلاب اسلامی باشد ولی برای خودش یک فیلم مستقل است و میتواند اثر گذار هم باشد. نسبت به این نوشته من در داخل روزنامه رسالت گارد گرفته شد. با این موضعگیری من موافق نبودند. میگفتند این فیلم تحلیلهای توهم زایی را مطرح میکند و اصلا ضد اندیشههای اسلامی است. یا یادم است بهرام بیضایی فیلمی ساخته بود با نام «مسافران». یاداشتی در تمجید این فیلم نوشتم. گفتند بیضایی مشکل اعتقادی دارد، فیلمش هم خیلی فیلمی بد و ضد اندیشههای دینی است و آن یادداشت چاپ نشد. همیشه این مرز را بین نگاه شخصی هنرمند و خروجی اثر هنریاش قائل بودم و هستم. تاثیر فیلم چیز دیگری است. نگاه و اندیشه کارگردان چیز دیگری. همین آقای بیضایی روز واقعهای را نوشت که شما هیچ فیلمی درباره تاسوعا و عاشورا را به جذابی این فیلم نمیبینید.
توسعه شغلی
در دورهای احساس کردم ظرفیت مدیریتی دارم و از طرفی با حقوق روزنامهنگاری زندگیام نمیچرخید. همزمان که در رسالت بودم مدتی سردبیری ماهنامه «شاهد» بنیاد شهید به من پیشنهاد شد. ابتدا فقط سرمقاله فرهنگی این نشریه را مینوشتم اما چون ظرفیت مدیریتی داشتم از آنان خواستم صفحهبندی و طراحی را هم با تیم خودم انجام دهم. آنها بعد از مدتی پذیرفتند و صفر تا صد کار مجله و حتی چاپ آن را به من دادند. چون ماهنامه بود وقتم برای درآوردن صفحه سینما و تئاتر رسالت کافی بود. در رسالت پیش برادرِ آقا مرتضی نبوی رفتم و گفتم من توانایی این را دارم که ناظر صفحهآرایی و چاپ باشم. صفحهبندی آن موقع دستی بود و کیفیت چاپ هم خوب نبود. یک ناظر اجرایی میخواستند. چون من ذوق هنری داشتم و مقداری هم صفحهآرایی بلد بودم به من حکم مدیر اجرایی روزنامه رسالت را دادند. همزمان مدتی روزنامه جوان راه افتاد و به من پیشنهاد کردند مدیر اجرایی بشوم. من آن را هم پذیرفتم. در این بین چون نویسنده خوبی بودم و در زمینه تلویزیون هم مینوشتم علی کردان معاون اداری مالی صدا و سیما مرا خواست و گفت در صدا و سیما مجلهای به نام ایثار میخواهم منتشر کنم، تحریریه آن را اداره کن. من هم رفتم و شدم مدیر تحریریه و تعدادی نویسنده جمع کردم. هدفشان این بود مجلهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی باشد که بتوانند آن را به تهیه کنندهها و مدیران تلویزیون بدهند تا آنها با خط مشی سازمان آشنایی و تطبیق بیشتری پیدا کنند. آرام آرام درخواست کردم که صفحهآرایی و چاپ این مجله را نیز بر عهده بگیرم. اولش با ترس و لرز قبول کردند ولی چون سبقه چند کار اجرایی دیگر را داشتم پذیرفتند. آنجا دیگر احساس کردم میتوانم از طریق تواناییهای دیگری که دارم به غیر از فکر و اندیشه و قلمم ،کسب درآمد کنم. دیگر ۵۰ درصد وقتم را در روزنامه به نوشتن و تحلیل میگذراندم و ۵۰ درصد باقی مانده را دردفتر کارم به امور تبلیغاتی و انتشاراتی میپرداختم. بعد از ظهرها آنجا بودم.
تاثیر جشنواره کن بر روزنامه نگار اصولگرا
سال ۷۳ به هر طریقی شده بود از طریق روزنامه رسالت به جشنواره کن فرانسه رفتم. برای من خیلی مهم بود حضور بین المللی سینمای ایران را از نزدیک ببینم. مقداری ارز دولتی از طریق وزارت ارشاد و وزارت خارجه به ما دادند.
محمد سرافراز سردبیر وقت رسالت خیلی کمک کرد و نامهنگاریهای زیادی انجام داد تا من و همکارم محسن رزقی که خبرنگار رسالت در حوزه فرهنگ و هنر بود عازم کن شویم. تا به حال اصلا به اروپا نرفته بودم. اولین بار که رفتم شگفت زده شدم. به عنوان یک ایرانی وارد جشنواره کن که شدم از بدو ورود برایم اتفاق عجیبی افتاد.
رفتم روابط عمومی جشنواره کن با آن زبان دست و پا شکستهای که بلد بودم گفتم من از روزنامه رسالت ایران میآیم و کارت ورود میخواهم. گفتند این طور نمیشود. پیرزنی با کت و شلوار آمد و گفت کی آمدی؟ گفتم امروز صبح. گفت: کارتت الان حاضر نمیشود باید بررسی کنیم و ۲۴ ساعت طول میکشد. در واقع با زبان بی زبانی گفت فردا ساعت ۱۴ بیا کارتت را بگیر. گفتم الان چکار کنم؟ گفت: نگران نباش. به من و همکارم نفری ۵ بلیت داد و گفت بروید این ۵ فیلم را ببینید و سرگرم شوید تا فردا. گفتم : شما؟ گفت: من مسئول روابط عمومی جشنواره هستم. یعنی ایشان جلوی در ایستاده بود تا خبرنگار آزار نبیند و آرامش داشته باشد تا کارتش حاضر شود. رفتیم و فیلمها را دیدیم تا کارتمان حاضر شد.
یادم است غرفهای به ایران اختصاص داشت. پرچم ایران میان پرچم کشورهای شرکت کننده آویزان شده بود و من با یک شوق و لذت خاصی به آن خیره شده بودم. دیدم خانمی با دختر بی حجابش در حال گریه کردن است. فهمیدم ایرانی است. گفتم خانم چه شده است؟ گفت: وقتی پرچم ایران را دیدم گریهام گرفت. چه افتخاری بالاتر از این که ایران هم بین این کشورها حضور دارد.
دو گزارش مفصل از این جشنواره تهیه کردم و برای رسالت آوردم ولی هیچ کدام چاپ نشد. نگاه رسالتیها به شدت به حضور بین المللی سینمای ایران منفی بود و میگفتند آنها با ما دشمنند و عناد دارند. امکان ندارد نسبت به سینمای ما نگاه محترمانه و مثبتی داشته باشند.
مشاهده جشنواره کن روی دید من نسبت به سینمای ایران خیلی تاثیر گذاشت.
متوجه شدم سینمای پس از انقلاب اسلامی با هر مدلی که هست میتواند در جهان تاثیرگذار باشد زیرا من از نزدیک احساسات مثبت غربیها را نسبت به سینما و سینماگر ایرانی میدیدم. قبل از آن فکر میکردم هر فیلمسازی که حزب اللهی است فیلمساز انقلاب اسلامی است اما با رفتن به کن دیدم که جهانیان به این چیزها نگاه نمیکنند بلکه پیام انسانی فیلمها برایشان مهم است و برای آن احترام قائل میشوند.
یکی از گفت و گوهای من با همکاران رسالتی این بود که ممکن است برخی هنرمندان و فیلم سازان ۱۰ درصد از اندیشههای اسلامی و بعضی ۷۰ درصد آن را با آثارشان منتقل کنند. ما از آقای کیارستمی نمیتوانیم انتظار صددرصدی داشته باشیم چون ممکن است گاهی نسبت به جنگ و انقلاب گارد داشته باشد. اما وقتی در اروپا میبینی که نگاه مردم آنجا به ایران این است که ایران کشور خشن و کثیف و پر از خرابی است ولی یکمرتبه یک فیلم لطیف و زیبای انسانی از کیارستمی در آنجا اکران میشود و تاثیر مثبتی بر ذهنیت آنها میگذارد. یعنی اگر فیلمسازان ما توانستند ارزشهای اسلامی را در آثار سینماییشان منعکس کنند که خیلی عالی است اما اگر نشد در همین مقداری که آقای کیارستمی ارزشهای انسانی ما را مطرح کرد هم باید قدردان باشیم.
خصوصیات سردبیران مختلف رسالت
آقای علی اکبر پرورش نگاه دقیق و روشنی به مسائل داشت و بسیار مسلط بود به ویژه اندیشه اسلامی را خوب می فهمید. طوری که در جلسات وقتی شروع به صحبت میکرد همه قانع میشدند و حرف ایشان را میپذیرفتند. این ویژگی مثبت ایشان بود.
آقای محمد سرافراز آدم باهوش و زیرکی در عالم سیاست بود. به خصوص در سیاست برون مرزی بسیار مسلط بود و اطلاعات دقیقی در این زمینه داشت. در روابط اجتماعی یا در فضای کاری با دوستانش گرم و متعادل رفتار میکرد. قدرت جذبش بسیار زیاد بود و آدمها را جذب خود میکرد. ایشان فرد جوانی بود که با تیم نسبتا جوانی کار میکرد. در عرصه فرهنگ و هنر نگاه کلان و دقیقی داشت. چون مدتها در تلویزیون بود تحلیلهای جالبی راجع به فیلم و سینما میکرد. من از تحلیلهایش لذت میبردم اما وقتی به طور عینی میخواستیم با هم کار کنیم دچار اختلاف میشدیم چون ایشان یک نگاه مطابق با اندیشههای اسلامی نسبت به هنر به خصوص تلویزیون و فیلم داشت اما من به طور عینی در میدان بودم و میدانستم الان فضای سینما و تلویزیون و فیلم و هنرمندان آن در چه شرایط و موقعیتی هستند و ما باید متناسب با این وضعیت چگونه تحلیل کنیم.
آقای کاظم انبارلویی شخصیت خیلی دوست داشتنی و خونگرمی داشت. ایشان در زمینه مدیریت بر دلها خیلی قدرتمند عمل میکرد برای همین همیشه محبوب بچههای رسالت بود و هست. چون قلب آدمها را به دست میآورد ما نظرات ایشان را راحتتر و با جان و دل میپذیرفتیم. حتی اگر نظرمان با ایشان متفاوت بود نوع تعامل و گفت و گوی ایشان با بچهها طوری بود که از باب احترام نظر ایشان را قبول میکردیم. اصلا یکی از دلایلی که آقای انبارلویی دوام بیشتری در سردبیری رسالت داشت همین نفوذ در قلب بچهها بود.
نکته مهم تر تسلط خیلی زیاد و دقیق ایشان بر مباحث اندیشه سیاسی حکومت اسلامی بود. ایشان بر این اساس حرف میزد و مقاله مینوشت. من با این که سیاسی نبودم اما اکثر مقالاتش را با جان و دل میخواندم و محتوایش را میپذیرفتم. آقای انبارلویی نقدهای تند و صریح اما مستدل و علمیای داشت. خیلی تلاش کردم نوشتههای ایشان را تبدیل به کتاب کنم اما نشد. خودشان هم این قدر حجب و حیا داشتند که مایل به این کار نبودند.
آقای انبارلویی اولین کسی بود به من اجازه داد که ریسک کنم و بنویسم. ایشان راهنماییهای دقیقی به من میکرد و همیشه نگاه پدرانهای به من جوان داشت که میخواستم وارد این عرصه شوم. آقای انبارلویی دریافته بود که من تواناییاش را دارم اما جرات این کار را ندارم.
از سردبیرها که عبور کنیم نگاه مهربانانه و خیرخواهانه آقای مرتضی نبوی برای من خیلی مهم بود. به ویژه روحیات اخلاقی ایشان خاص بود. من مدیون منش و اخلاق و اندیشههای اسلامی و طرز برخورد و رفتارهای نیک ایشان هستم. ایشان کاری میکرد که ما خیلی جاها شرمندهشان میشدیم.
من از دورانی که در روزنامه رسالت بودم لذت بردم. این بزرگان کاری کردند که من از نظر حرفهای و فکری رشد کنم. من موفقیتهای بعدیام را مدیون روزنامه رسالت هستم.














نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.