چگونه غزه پیروز شد؟

در گذشته هم جنگیدن و هم تعیین طرف پیروز، هردو آسان‌تر بود. با پیچیده شدن سلاح‌ها، نتایج جنگ‌ها نیز پیچیده‌تر شدند. از این رو پس از هرجنگ باید به دقت طرف پیروز و جنبه‌های پیروزی آن را شناخت.با پایان جنگ غزه حالا می‌توان با قاطعیت گفت صهیونیست‌ها به اهداف اعلامی و اعمالی خود نرسیدند.

چگونه غزه پیروز شد؟
228199

به گزارش جهت پرس؛ پیروزی غزه در جنگی نابرابر یک سؤال بزرگ است. اگر عوامل این پیروزی کشف و بررسی شوند، خود پیروزی بیش از پیش اثبات می‌شود. 

چگونه غزه پیروز شد؟ 

1. مقاومت چگونه در غزه عمق استراتژیک ساخت

مفهوم عمق استراتژیک بیشتر مفهومی فیزیکی و جغرافیایی است. این عمق به معنای داشتن سرزمین‌های وسیع است تا در صورت شکست در خطوط مرزی بتوان در عقبه کشور ارتش و نیرو‌های نظامی را برای مقابله مجدد، بازسازی کرد.
در غزه تقریباً عمق استراتژیکی به مفهوم سنتی وجود نداشت اما در معنای جدید، از دو مفهوم برخوردار شده بود. در غزه عمق استراتژیک جغرافیایی از هرسو با چالش مواجه بود. یک چالش وسعت اندک بود و چالش دیگر، فقدان عوارض زمینی که بتوان از آن به عنوان استحکامات نظامی بهره گرفت.
گروه‌های مقاومت غزه برای غلبه به این چالش‌ها، دو راه را در پیش گرفتند. اصلی‌ترین و مهم‌ترین کار توسعه‌ای، افزایش عمق در محیط ذهنی اجتماع بود. تا زمانی که مردم رضایت ندهند، تسلط بر آن‌ها ممکن نیست و به همین دلیل صهیونیست‌ها علی‌رغم تحمل زندگی دشوار به اهالی غزه، موفق به تسلیم آن‌ها نشدند.
اقدام دوم، رفتن به زیرسطح و گسترش عمق در حجم بود. به‌جای بهره‌گیری قوای نظامی از وسعت و عوارض سرزمینی در سطح زمین، مقاومت غزه با شبکه تونل‌ها در عمق‌های مختلف زمین، برای حفظ دارایی‌های مختلف خود از نفرات گرفته تا تجهیزات و کارگاه‌های تولید سلاح، عمق ایجاد کرد. این شبکه‌ها نه‌تنها وسعت داشته و پنهان بودند، بلکه پیچیدگی آن‌ها، فقدان عوارض را نیز جبران می‌کند.
صهیونیست‌ها حداکثر به برخی از این تونل‌ها دسترسی پیدا کرده و عمدتاً از رفتن به اعماق بیشتر خودداری می‌کردند.
عمق اجتماعی مقاومت در ذهن ساکنان غزه و عمقی که تونل‌ها در اختیار مبارزان برای حفظ دارایی‌ها قرار دادند، نقش بزرگی در فرسایش قوای نظامی نتانیاهو داشت.

2. سربازان، خانه‌های خراب، جمعیت ترسیده؛ تصویر کاملی از یک اشغالگر 
هر مفهومی می‌تواند مصادیق زیادی داشته باشد. هر مصداقی نیز مقادیری از آن مفهوم را حمل می‌کند. برخی مصادیق معنای کامل‌تری از یک مفهوم را در درون خود دارند. به عنوان نمونه اشغالگری یک مفهوم است و هر اقدام یک اشغالگر، حاوی مقادیری از آن معناست.
هیچ‌گاه اعتراضات جهانی‌ای که علیه حضور زمینی ارتش رژیم‌صهیونیستی در غزه برگزار شد، علیه اشغالگری جنوب لبنان یا بلندی‌های جولان سوریه شکل نگرفت. همین امروز که صهیونیست‌ها در حال آتش‌بس و آغاز خروج از غزه‌اند، در سوریه پیشروی می‌کنند، اما صدایی حتی در داخل سوریه بلند نشده است.
اشغالگری صهیونیست‌ها در لبنان یا سوریه شکلی دارد و همان اشغالگری در جریان جنگ در غزه شکل دیگری داشت. در لبنان وسعت زیاد، وجود روستا‌ها و شهر‌های کوچک و بزرگ متعدد و تخلیه مناطق مسکونی به سمت مرکز و شمال مانع از شکل‌گیری تصاویر تکان‌دهنده شد. به همین ترتیب در جنگ‌هایی که غزه بمباران می‌شد نیز تصاویر محدودیت‌هایی معنایی داشتند. در آن بمباران‌ها صهیونیست‌ها جنایت‌کار بودند اما پا در خاک غزه نگذاشته و چشم افکار عمومی غرب اشغالگر دیده نمی‌شدند. با این حال هنگامی که تصاویر سربازان صهیونیست پا در خاک غزه گذاشته و در میان خرابه‌ها گام برداشته و جمعیت‌های محاصره شده را در غزه متراکم کوچ می‌دادند، معنای بسیار کاملی از اشغالگری صهیونیست‌ها به جهان مخابره شد.

3. میزان تنفر افکار عمومی جهان از رژیم‌صهیونیستی دقیقاً چقدر است؟ 
حمله حماس در 7 اکتبر نقطه آغازین جنگ شناخته می‌شود. با این حال نیرو‌های حماس به نظامیان در حال مأموریت و شهرک‌نشینان نظامی حمله کردند. تصاویر منتشر شده در نگاه اول بهانه خوبی به صهیونیست‌ها برای کشتار فلسطینی‌ها داده بود، اما بستر‌های قضیه فلسطین و تحرکات رژیم مانع از بهره‌برداری حداکثری تل‌آویو می‌شد.
حتی قبل از آنکه تعداد کشته‌ها بسیار زیاد شود، جنگ کنونی به لحاظ ذهنی و با وجود کشتار شهرک‌نشینان صهیونیست در 7 اکتبر، علیه تل‌آویو چرخید.
این پدیده که قسمت بزرگی از افکار عمومی جهان با وجود حمله 7 اکتبر و تصاویر منتشر شده از آن نه‌تنها کنار غزه، بلکه صریحاً کنار حماس ایستاد و این ایستادن پیش از حمله زمینی شکل گرفت، ابعاد عظیم تنفر و دوری افکار عمومی از رژیم‌صهیونیستی را برملا ساخت.
اگر افکار عمومی همواره و تحت هر شرایطی رژیم‌صهیونیستی را مظلوم ندیده بلکه ظالم ببیند، مشکل تنها وجهه جهانی تل‌آویو نخواهد بود. این پدیده نشان می‌دهد افکار عمومی نیز به طور قابل توجهی با اساس و موجودیت رژیم مشکل دارد.

4. بلای کشته شدن با سلاح‌های کوتاه‌برد و چاقو
حضور زمینی رژیم در غزه باعث می‌شد تا نظامیان صهیونیست در معرض سلاح‌های کوتاه‌برد و ساده مقاومت قرار گیرند؛ درحالی‌که پیش از این راکت‌باران گسترده سرزمین‌های اشغالی کشته‌های کمتر از انگشتان دست و تعداد کمی زخمی برجای می‌گذاشتند، در زمان عملیات زمینی در غزه، در مواردی مبارزان مقاومت با سلاح سرد چندین سرباز صهیونیست را کشتند؛ تلفات تک عملیات‌های مقاومت غزه با سلاح سرد، چندین برابر تلفات درگیری‌های پیشین آنان با رژیم بود.
صهیونیست‌ها باید خود را از معرض دسترسی مبارزان خارج می‌کردند که آن نیز از طریق توافق آتش‌بس منجر به خروج از غزه میسر می‌شد.

5. مهمات مقاومت غزه تمام نشد
سلاح‌ها و تسلیحات حماس در طول نبرد تمام نشدند. حماس برای یک درگیری برابر، آماده نبود. حتی اگر سلاح‌هایی وجود داشته باشد، نیاز به مصرف مهمات بسیار بالاست چه اینکه در برابر مقاومت غزه، رژیمی تا بن دندان مسلح وجود داشت که به دریای صنعت تسلیحاتی غرب متصل بود و همزمان می‌توانست از بازار‌های غیرغربی نیز سلاح تهیه کند. به عنوان نمونه صربستان که متحد روسیه شناخته می‌شود نقشی پررنگ در فروش اسلحه به صهیونیست‌ها ایفا کرد.
با این حال مقاومت با چندین راهکار سلاح و مهمات خود را برای یک درگیری مسلحانه چندساله حفظ کرد. نخست آنکه استفاده از تسلیحات را بسیار کم کرد تا مقادیر کافی از سلاح تا مدت‌زمانی طولانی در دسترسش باشد. دوم آنکه از طریق کارگاه‌ها همواره به تولید سلاح می‌پرداخت تا جایگزینی صورت گیرد. سوم آنکه تسلیحات و مواد منفجره را از ارتش رژیم تأمین می‌کرد به این شکل که سلاح سربازان کشته و زخمی شده را به غنیمت می‌گرفت و برای تولید بمب نیز از مواد منفجره عمل نکرده بمب‌های پرتاب شده بر سر غزه بهره می‌گرفت.

6. کنترل اسفنجی حماس بر غزه
حماس در سخت‌ترین لحظات کنترل غزه را در دست داشت. در مواردی آشوبگران داخلی کمک‌ها را در برابر چشمان سربازان صهیونیست می‌ربودند، اما دستگاه امنیتی حماس با شناسایی این افراد آن‌ها را سرکوب کرد.
به لحاظ سیاسی نیز تلاش تل‌آویو برای استفاده از قبایل و خاندان‌ها برای تشکیل شورای حکومتی به دلیل سیاست‌ورزی حماس شکست خورد.
صهیونیست‌ها هرجا وارد می‌شدند حماس تحت فشار قرار می‌گرفت؛ هرچند در چندقدمی آن‌ها همچنان وجود داشت و هر وقت ارتش رژیم از آن خارج می‌شد، تنها حماس بود که در این منطقه باقی می‌ماند.
کنترل حماس بر غزه همانند اسفنج بود که با فشار ارتش رژیم اندکی جمع و کوچک می‌شد اما با هربار خروج به شکل اولیه باز می‌گشت.

7. حفظ و گسترش آتش مقاومت 
در جریان آتش‌بس با لبنان و سقوط سوریه، ناگهان منشأ آتش و خط انتقال آتش هردو متوقف شدند. با این وجود ریختن آتش بر سر صهیونیست‌ها از سوی یمن و خود غزه تقویت شد. در نتیجه تل‌آویو از توافق آتش‌بس با لبنان و سقوط سوریه بهره لازم را نبرد.
حتی حملات یمنی‌ها از جهاتی مؤثرتر از اقدامات جبهه لبنان بودند به‌ویژه اینکه مستقیماً تل‌آویو و قدس‌غربی را هدف می‌گرفتند، اما جبهه لبنان صرفاً علیه خطوط مرزی فعال بود.

8. طاق شدن طاقت جبهه داخلی 
جبهه داخلی رژیم تاب‌آوری بالایی از خود نشان داد، اما درنهایت طاقت تمام شد. ادامه این مسیر می‌توانست به فروپاشی اوضاع اجتماعی و سیاسی منجر شود، از این رو نتانیاهو حتی با وجود تهدید بن‌گویر و اسموتریچ و راست‌های افراطی گوش به فرمانشان توافق آتش‌بس را امضا کرد.
این مسئله نشان می‌دهد آنچه بدون توافق در انتظار شخص نتانیاهو بود بدتر از خروج محتمل بن گویر و اسموتریچ تلقی شد؛ این نتیجه در شرایطی به دست آمد که برای مدت‌ها تهدید بن‌گویر و اسموتریچ به خروج از دولت در صورت توافق باعث تداوم جنگ دانسته می‌شد.

9. تمرکز آتش پیوسته بر تل‌آویو
موشک‌باران پیوسته شهر پرجمعیت تل‌آویو چیزی نبود که ساکنان این شهر تحملش را داشته باشند. در مقاطع مختلف جنگ، نبرد‌ها در غزه و شهرک‌های شمالی جریان داشتند بدون آنکه خطری متوجه تل‌آویو شود. حتی زمانی که شعله‌های آتش به حیفا رسید، تل‌آویو در امان بود.
تل‌آویو با وجود انتقال اسمی پایتخت به قدس همچنان مرکز جمعیتی، اقتصاد، نظامی و امنیتی رژیم‌صهیونیستی است.
هرگونه حمله به این شهر تبعات سنگینی چه مثبت و چه منفی در پی دارد. در جریان حمله پهپادی ارتش یمن به تل‌آویو در تابستان سال‌جاری، صهیونیست‌ها واکنش سختی نشان داده و ضمن حمله به این کشور، ضرباتی به دیگر اضلاع محور مقاومت نیز وارد کردند. در جریان جنگ با لبنان نیز هنگامی که مقاومت این کشور در یک آتشبار موشکی حومه تل‌آویو را تخریب کرد و صحنه‌های شگفت‌آوری خلق شد، آتش‌بس به سرعت مورد قبول کابینه قرار گرفت.
در برهه کنونی نیز زیر ضربه رفتن تل‌آویو و حفظ آن از حملات، تل‌آویو را نهایتاً به قبول شکست واداشت. صهیونیست‌ها سعی کردند واکنشی جدی به یمن به دلیل حملاتش علیه تل‌آویو ترتیب دهند، اما با وجود آتش‌افروزی و حمله به بنادر، فرودگاه‌ها و پایتخت یمن، در سوق دادن صنعا به توقف حملاتش ناکام ماندند.

10. ضربه به نیروی انسانی
نیروی انسانی در ارتش رژیم پیش از 7 اکتبر ضرباتی اساسی دیده بود. در سایه اتکای روزافزون به فناوری‌ها، صهیونیست‌ها از نقش و اهمیت نیروی انسانی کاسته بودند. هنگامی که تل‌آویو با ارتشی به لحاظ نفراتی کوچک‌شده وارد جنگ شهری شد، تلفات ایجادشده انعکاس بزرگ‌تری در ساختار نظامی یافتند.
ارتش کوچک‌شده صهیونیست‌ها هرچند بزرگ‌ترین مشکلش غزه بود، اما تمام معضل به این جبهه محدود نمی‌شد. جنگ در لبنان، پیش‌روی در سوریه، کنترل کرانه باختری، مدیریت فلسطینی‌های سرزمین 1948 و حفظ آمادگی برای مقابله با حملات یمن و ایران، هرکدام نیازمند نفرات زیادی بودند.
ارتش رژیم اگر نفرات بیشتری در ساختار خود داشت، همچنان برای نبرد در چندین عرصه کارآمد نبود.

11. نقشه جنگی نامتقارن
نیروی هوایی صرفاً اصلی‌ترین و یا قدرتمندترین شاخه ارتش رژیم‌صهیونیستی نیست، بلکه اصل و اساس قدرت این ارتش است. نیروی زمینی آن‌قدر‌ها توانمند نیست چه اینکه با وجود بمباران‌های هوایی در بسیاری از نقاط کاری از پیش نبرد.
ارتش رژیم با ورود زمینی به غزه، اشتباه مهلکی مرتکب شد. تل‌آویو با نیروی زمینی نه‌چندان شهیر خود، وارد غزه‌ای شد که هزاران چریک در آن جا‌ خوش‌ کرده بودند. در این وضعیت کار چندانی نیز از نیروی هوایی برنمی‌آمد. با توجه به حجم انبوه مردم حاضر در غزه، وجود تونل‌ها و سبک جنگیدن سلولی حماس که با دسته‌های کوچک می‌جنگید، پشتیبانی هوایی کارآمد نبود.

12. مسائل انسانی کشته و زخمی‌ها
معضل رژیم تنها خود کشته‌ها و زخمی‌ها نیستند. این مسائل تبعات سنگینی در بلندمدت بر زندگی افراد دارد. بسیاری از خانواده‌ها با فقدان اعضای خود مواجه شده و برخی دیگر نیز باید برای مدت‌ها، معلولان و مجروحان را تحمل و به آن‌ها رسیدگی کنند.
تعداد کشته‌ها و زخمی‌های رژیم‌صهیونیستی در جنگ به حدود 12 هزار نفر می‌رسد. به معنایی دیگر از هر 750 نفر یک نفر مستقیماً در جنگ آسیب خورده است.
شاید ضربه‌ای که اهالی غزه خورده باشند بزرگ‌تر باشد، اما در هر حال آنان کیفیت زندگی بالایی نداشته و دهه‌هاست با محرومیت مواجهند. در مقابل صهیونیست‌ها در مشابهت‌سازی خود با جامعه غرب، سطح رفاه بالایی را انتظار داشتند.

13. شکست اطلاعاتی پاک نشد
صهیونیست‌ها در 7 اکتبر که مورد هجوم هزاران مبارز مقاومت قرار گرفتند، در پیش‌بینی حادثه و حتی واکنش به آن پس از وقوع شکستی اطلاعاتی خوردند. این شکست اما درطول جنگ ادامه پیدا کرد و آن‌ها با وجود لگدکوب کردن غزه قادر به یافتن و آزادسازی اسرا نشدند. نیافتن اسرا یعنی شکست اطلاعاتی 7 اکتبر همچنان ادامه دارد.

14. تضعیف استقرار صهیونیست‌ها در سرزمین فلسطین
صهیونیست‌ها کماکان در فلسطین اشغالی و حتی نیمه اصلی آن، یعنی فلسطین شمالی استقرار کاملی نیافته‌اند. اگر عمده صحرای نقب و نیمه جنوبی- که جمعیت کمی دارد- نادیده گرفته شوند، صهیونیست‌ها در نیمه شمالی این سرزمین، در نواحی غزه، شمال و کرانه باختری استقرار جمعیتی کاملی ندارند.
در برخی نواحی شمال تا 75 درصد جمعیت فلسطینی‌تبار است. منطقه غزه نیز به دو بخش تقسیم می‌شود؛ نوار غزه و غلاف غزه. در نوار غزه دومیلیون و 300 هزار فلسطینی و در غلاف غزه 65 هزار صهیونیست حضور دارند. در کرانه باختری درکنار دومیلیون و 300 هزار فلسطینی، 800 هزار شهرک‌نشین حضور دارند. عدم تثبیت جمعیتی در شرق، شمال و جنوب، فلسطین شمالی پدیده‌ای قابل‌چشم‌پوشی است، اما به‌خطر افتادن همان استقرار موضوع دیگری است. با توجه به آمار‌ها واضح است که صهیونیست‌ها جمعیت خود در این سه نقطه را تثبیت نکرده‌اند اما 7 اکتبر استقرار نیم‌بند شکل‌گرفته را نیز در معرض خطر قرار داد.
صهیونیست‌ها می‌دانند درصورتی‌که مدت‌زمان آوارگی ساکنان غلاف غزه و شمال فلسطین اشغالی طولانی شود، احتمال کمتری برای بازگشت آن‌ها وجود دارد.

15. نیاز به ترمیم تسلیحاتی
به‌طور معمول به‌دلیل پیچیدگی و دشواری بهره‌برداری از تسلیحات پیشرفته و سنگین، همواره تعداد قابل‌توجهی از آن‌ها عملیاتی نبوده و در صف تعمیر قرار دارند. فشار جنگ میزان خارج شدن تسلیحات از چرخه عملیاتی را افزایش می‌دهد. طویل شدن صف تعمیرات نیز زمان تحویل و بازیابی سلاح در یگان عملیاتی را بیشتر می‌سازد.
در شرایطی که ارتش رژیم می‌رفت با بحران بزرگی درخصوص تعمیر سلاح‌های پیشرفته خود مواجه شود، افزایش فشار‌های منطقه‌ای مانند عملیات‌های یمن و تهدید ایران به اجرای عملیات وعده صادق3 باعث می‌شد نیاز تل‌آویو به سلاح‌هایش حتی از زمان جنگ با غزه و لبنان نیز پیشی‌گیرد.
خارج شدن سلاح‌ها از چرخه عملیاتی و افزایش نیاز به آن‌ها در محیط عملیاتی، مانند دولبه قیچی فشار بزرگی به ساختار ارتش رژیم وارد کردند؛ چه اینکه این نیرو بیشتر از ارتش‌های دیگر سلاح‌محور است.

16. خستگی آمریکا
غرب آسیا برای واشنگتن اهمیت زیادی دارد اما جهان برای آمریکایی‌ها تنها در این منطقه خلاصه نمی‌شود. شرق اروپا، بالکان، شمال آفریقا و از همه مهم‌تر شرق آسیا نیز در دایره فعالیت‌های نظامی و اقتصادی آمریکا قرار دارند.
واشنگتن برای مدت بیش از یک‌سال درگیر جنگ رژیم بود، درحالی‌که گرفتاری‌های دیگری نیز داشت.

17. فشار یهود جهانی
هرچه جنگ طولانی‌تر می‌شد، فشار‌ها و سختی‌های یهودیان در جهان نیز بیشتر می‌شد. احتمال داشت آن‌ها به هر دلیل وارد دایره انتقام‌جویی از رژیم شوند. از این رو باید فشار‌های آن‌ها را بر نتانیاهو در نظر گرفت. اقدامات نتانیاهو می‌توانست موقعیت یهودیان در کشور‌های جهان را از طریق افزایش ضدیت با یهودیان به‌خطر بیندازد.

18. پیچیدگی بازی
وخامت اوضاع صهیونیست‌ها در جنگ باعث شد آن‌ها توطئه سقوط سوریه را تدارک ببینند و این کشور را در اختیار تروریست‌ها قرار دهند. این اتفاق جنبه‌های مثبتی برای صهیونیست‌ها دارد اما این جنبه‌ها تنها عوامل نتیجه نهایی نیستند، زیرا عوامل منفی فراوانی همزمان به وجود آمده‌اند.
از یک‌سو سقوط سوریه خطر ر‌ها شدن مقاومت از بند محدودیت‌های نظام پیشین سوریه برای شلیک از خاک این کشور به‌سمت سرزمین‌های اشغالی را دارد و از سوی دیگر نمی‌توان به تروریست‌های حاضر در سوریه نسبت به حمله به فلسطین اشغالی اعتماد داشت.
همچنین باید درنظر گرفت سقوط سوریه باعث تقویت جریان اخوانی در جهان اسلام شده که دشمن صهیونیست‌هاست. تل‌آویو مابه‌ازای شرایط دشواری که داشت به این وضعیت رضایت داد اما باید قادر به تمرکز بر فضای جدید شکل گرفته باشد تا بتواند آن را مدیریت کند. صهیونیست‌ها نمی‌توانند مخاطرات جبهه سوریه را نادیده بگیرند. سیالیت اوضاع همچنان بالاست و منطقه که درحال ‌گذار به شرایط جدیدی است، احتمال دارد شاهد تحولات غیرمترقبه باشد.

دستاورد‌های حماس
حماس طی جنگ به دستاورد‌های بزرگ و تاریخی رسید که می‌تواند در آینده مورد اتکای تصمیم‌گیران قرار گیرد.

1.«تشکیلات» حماس نابودشدنی نیست
قرار بود در جریان جنگ فارغ از سرنگونی حکومت حماس، «تشکیلات» نظامی و سیاسی آن داخل سرزمین‌های اشغالی نیز نابود شوند. این جنگ اما ثابت کرد این تشکیلات در حوزه‌های مختلف خود قادر به پایداری است.

2.«حکومت» حماس قابل‌جایگزینی نیست
«حکومت» حماس در غزه علی‌رغم تمام ساختارسازی‌هایی که پیش از 7 اکتبر و پس از آن شده، همچنان پایدار است. در دوره اخیر تلاش شد با نیرو‌های عربی، تشکیلات قطری یا مصری، تشکیلات خودگردان، هیئتی از خاندان‌های ساکن در غزه و اشغال این منطقه جایگزینی برای حکومت حماس ایجاد شود، اما هیچ‌یک به جایی نرسید.
پیش از 7 اکتبر تلاش شده بود نقش تشکیلات خودگران از طریق پرداخت حقوق کارمندان و نظارت بر گذرگاه‌ها در غزه تقویت شود، اما همچنان طرفی که حکومت می‌کرد حماس بود. رژیم تلاش کرد با استفاده از خاندان‌ها امنیت داخلی را برقرار و کمک‌های بین‌المللی را توزیع کند، اما این خاندان‌ها تحت نفوذ و نظر حماس عمل می‌کردند.
صهیونیست‌ها در مناطقی خود توزیع مستقیم را برعهده گرفتند اما در بخش‌های دیگر زنجیره حماس ورود کرده و بر اوضاع نظارت می‌کرد.

3. تقویت حماس در کرانه 
نقطه‌ثقل حماس در غزه و نقطه‌ثقل جریان فتح و تشکیلات خودگردان وابسته به آن، کرانه باختری است. کفه ترازو در کرانه باختری اما درحال چرخیدن به‌سمت حماس و دیگر ساختار‌های مقاومتی است. بسیاری از شاخ‌های فتح به مبارزه وارد شده و از آن مهم‌تر احتمال دارد برخی از اسرا به این منطقه بروند.
برخی منابع اعلام کرده‌اند تل‌آویو موافق حضور اسرای آزادشده در کرانه نیست و آن‌ها باید یا به غزه یا به قطر و ترکیه بروند. درهرحال آزادی آن‌ها به‌ویژه اسرای با منشأ کرانه باختری به افزایش نفوذ حماس در این منطقه منجر می‌شود؛ همان‌گونه که صالح العاروری، نایب‌رئیس حماس پیش از شهادت به‌دلیل منشأش که در کرانه بود، اوضاع مقاومتی در این منطقه را مدیریت می‌کرد.