محمّد فدائی و پدرام کاویان

چرا پروژه‌های فرهنگ‌سازی ما پا نمی‌گیرند؟

فرهنگ‌سازی، کلیدی‌ترین سرفصل جلسات کمیسیون‌های تخصصی و حتی محافل دورهمی ماست. چرا همیشه می‌گوییم اولویت اصلی در فرهنگ‌سازی است و در همین حین اعتقاد داریم این مهم اغلب به درستی پا نگرفته است؟!

چرا پروژه‌های فرهنگ‌سازی ما پا نمی‌گیرند؟
211684

به گزارش جهت پرس؛ وقتی در حل یک مسئله‌ی ملّی نتایج مطلوبی به دست نیاید؛ سطح جلسات آسیب‌شناسی از مدار «بررسی‌های فرایندی» به مدار «امر فرهنگی» ترقی می‌کند. اغلب هم با این جمله‌ مواجه‌ایم: «اصل کار فرهنگ‌سازی است که متأسفانه انجام نمی‌شود». این جمله هرچند کلیشه‌ای است؛ اما همه‌جا درست به نظر می‌رسد. درواقع پاسخ اغلب نامعادلات ذهنی سیاست‌گذاران، فقدان فرهنگ‌سازی است. این پر سیمرغ چیست که بودنش همواره گره‌گشاست و نبودش، علت و دلیل هر حادثه‌ای؟

رعایت سرعت ایمن در رانندگی، حفظ طبیعت، اصلاح الگوی مصرف، رعایت حجاب شرعی و قانونی، آرامش اخلاقی در فضای مجازی، رأی به اصلح، احترام به اقوام، غرب‌شناسی در برابر غرب‌گرایی، سرانه مطالعه و غیره از مصادیق دغدغه‌هایی است که نوشداروی فرهنگ‌سازی برای آن‌ها تجویز شد.
همیشه هم یک پرسش تحدی‌آمیز مطرح است که «چرا کنش‌های اجتماعی-فرهنگی مثل جمع‌آوری کمک برای آسیب‌دیدگان بلایای طبیعی، عزاداری سالار شهیدان(ع)، پیاده‌روی اربعین، اتحاد در برابر اجنبی و امثال این، با یا بدون دخالت حکومت جاری و ساری می‌گردد، اما موارد دیگر خیر.»

به نظر می‌رسد این تفاوت به نگرش ما به امر فرهنگی برمی‌گردد. «فرهنگ» شامل دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هر آنچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه و از مدرسه‌ی جامعه می‌آموزد و در تعامل با افراد دیگر به کار می‌گیرد، است. درواقع فرهنگ، مظروف ظرف جامعه و اجتماعات انسانی است و بدون «پایبندی و نگهداری از سوی یک ظرف اجتماعی» از چند برگ کاغذ فراتر نمی‌رود.

تفاوت رویدادهای فرهنگی گسترش‌یافته مثل پیاده‌روی اربعین با رویدادهای مصنوعی سرپا شده مثل برخی جشن‌های خیابانی، اتصال به ظرف اجتماع است. حتی اگر پیاده‌روی اربعین ممنوع شود، گروه‌هایی از جامعه با زور، از گذرگاه مرزی عبور کرده و این آیین را برپا می‌دارند، مانند سال 1399؛ اما در یک کوچه‌ متصل به خیابان انقلاب هم (که با پول شهرداری و سازمان تبلیغات و … جشنی سرپا شده)، خبری از جریان اجتماعی اطعام مشاهده نمی‌شود. این لزوماً چیز بدی نیست، این قدرت فرهنگی یک اجتماع است که خودش تصمیم می‌گیرد در کدام زمان و مکان، آیینی را ظهور و بروز دهد. دستگاه‌ها چه بخواهند و چه نخواهند، مردم در روز عید غدیر به سادات تبریک می‌گویند و عیدی می‌گیرند؛ این اقدام اگر در برهه‌ای نیز ممنوع شود، طرفی نخواهد بست؛ همان‌گونه که میرپنج پهلوی در ممنوعیت عزاداری محرم ناکام ماند.

درواقع فرهنگ ساختنی نیست که بتوان به بستر جامعه آن را تزریق کرد، بلکه کشف‌کردنی و گستردنی است. مردم یک الگوی رفتاری را در هم‌نوع خود می‌بینند و در صورت جلب‌شدن، آن را پذیرفته و وارد چرخه‌ی زندگی می‌کنند؛ مثل چیدمان لوکس منازل در قشر متوسط که در دهه 80 و 90 از قشر مرفه الهام گرفت. همین الگوبرداری در دهه 1400 به سوی چیدمان کمینه‌گرایانه (مینیمالیستی) حرکت کرد، بدون اینکه سیاست فرهنگی «اصلاح الگوی مصرف» تأثیری روی آن بگذارد؛ چه بسا چیدمان اخیر بسی پرهزینه‌تر باشد. وظیفه‌ی سیاستگذار و مدیر فرهنگی، کشف و گسترش است؛ نه ساخت و تولید!

فرهنگ‌سازی بیش از آنکه نشدنی باشد، اسیر ذهن مدیرانی است که فرهنگی نمی‌اندیشند و گمان دارند با یک پروژه و همکاری بین دستگاهی، و به قول خودشان «اگر صداوسیما پای کار بیاید»، می‌توان با چند تیزر، تعدادی دیالوگ همسو در سریال‌ها و تبلیغات میدانی و … یک تصمیم را به بستر جامعه تزریق کرد؛ غافل اینکه اساساً پیکان حرکت فرهنگ از بالا به پایین نیست؛ پایین به پایین است. فرهنگ را مردم از کسی نمی‌آموزند، به همدیگر عرضه می‌کنند.

پیاده‌روی اربعین قبل از اینکه دریافت‌کننده‌ی خدمات زیرساختی مثل پرواز، تاکسی لب مرز، اتوبوس و … شود، در گفتگوی نسبتاً نامفهوم عربی – فارسی ایرانی‌ها و عراقی‌ها بزرگ شد، در قرار و مداری که این دو گروه با هم گذاشتند، در روایتی که هر زائر از سفر خود برای دیگران کرد، در تجربیاتی که سینه به سینه پخش شد، در تقسیم وظایفی که دهان به دهان بسته می‌شد. حکومت، بهره‌بردار و ویرایشگر فرهنگ اربعین است، نه پایه‌گذار آن؛ با یا بدون حمایت او زیارت برقرار است. سیاستگذار اربعین، خود را نسبت به این حرکت مردمی، واکنش‌گر می‌بیند؛ برای همین موفق است. هروقت در کار فرهنگی نگاه، کنشگرانه، بالا به پایین، عاقل اندر سفیه و از موضع فعال ما یشاء باشد، پروژه‌ی فرهنگی پا نخواهد گرفت.