چرا نصیری نویسنده محبوب خود را تحویل نگرفت؟

تقی دژاکام از روزنامه نگاران سابق کیهان روایتی جدید از برخوردهای عجیب و تند مهدی نصیری در ابتدای انقلاب مطرح کرده است،‌ مهدی نصیری این روزها در قالب ضدانقلاب و اپوزیسیون مواضع عجیب زیادی دارد که با رفتار آن زمانش 180 درجه متفاوت است.

چرا نصیری نویسنده محبوب خود را تحویل نگرفت؟

به گزارش جهت پرس؛ تقی دژاکام نوشت: هفته پیش پسرعمه من پس از مدت‌ها بیماری درگذشت. او از کسانی بود که نقش زیادی در پی‌ریزی و استحکام مواضع سیاسی و فکری و فرهنگی من داشت. او با اینکه دبیر شیمی در بابل بود، اما از همان اولین جرقه‌های انقلاب اسلامی با اشتیاقی که در من می‌دید هر هفته نامه‌های طولانی و پرمغزی می‌نوشت تا نگاه من به دنیای اندیشه و ادبیات و سیاست، دقیق و مفید باشد. تهران که می‌آمد زمان‌هایی طولانی را با هم به خواندن کتاب و دیدن فیلم و تئاتر و تحلیل آن‌ها می‌گذراندیم.
این روز‌ها به این فکر می‌کردم نسل جدید و نوجوانان امروز ما آیا تا چه حد توفیق داشتن چنین همراهان و اقوام دلسوزی را دارند تا دستشان را بگیرند و به دنیای کتاب‌های خوب و تولیدات فرهنگی فاخر ببرند، برای آن‌ها وقت بگذارند، با آن‌ها بنشینند و بحث کنند و غامضات فکر و اندیشه آن‌ها را حل کنند؟ در زمانه‌ای که پدران و مادران هم از چنین نقش‌آفرینی مهمی فاصله گرفته‌اند و حداکثر تلاششان تأمین نیاز‌های مادی و جسمی فرزندانشان است، از دیگران چه انتظار؟
باری، علت نگارش این یادداشت خاطره‌ای عبرت‌آموز از همین پسرعمه یعنی مرحوم محمد طرف است. سال‌های اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بود؛ زمانی که من دبیر سرویس مقالات و صفحه اندیشه‌های کیهان بودم. آن‌زمان این صفحه روزنامه تماماً به مقالات مذهبی و معارفی تبدیل نشده بود و هر مقاله فکری و فرهنگی و حتی معرفی تفصیلی کتاب و نقد شعر و مواردی از این دست را هم دربر می‌گرفت.
از همین رهگذر، مرحوم طرف با گذاشتن وقت مکفی روی موضوعات فرهنگی آن‌ها را می‌نوشت و به کیهان می‌داد تا من در همین صفحه منتشر کنم. موضوعاتی، چون نقد برخی شعر‌های سهراب سپهری، اندیشه‌های علامه اقبال لاهوری، آرای شیخ اشراق، تحلیل عرفان غربی و آثاری از کازانتزاکیس، تحلیل فکری برخی آثار مهم سینمایی ایرانی و غیرایرانی، نقد کتاب و غیره.
این نوشته‌ها با استقبال جدی خوانندگان کیهان مواجه شد و روزبه‌روز خبر آن در قالب تلفن‌ها و نامه‌های واصله به مدیریت روزنامه می‌رسید. آقای مهدی نصیری خودش هم از این مقالات خوشش آمده بود و می‌گفت «تشکرات صمیمانه» او را به آقای طرف ابلاغ کنم. بعد از مدتی هم گفت یک بار که پسرعمه‌ات تهران آمد، او را به کیهان بیاور تا حضوری هم از او تشکر و قدردانی کنیم.
همین کار را هم کردم و یک بار که محمد از بابل به تهران آمده بود، با مسئول دفتر آقای نصیری هماهنگ کردیم و او به کیهان آمد. قرار بود قبل از تشکیل شورای تیتر که آن‌موقع قبل از ظهر برگزار می‌شد، در اتاق شورا که در گوشه تحریریه بود دیدار و گفتگو صورت بگیرد. اما وقتی وارد اتاق شورا شدیم و سلام کردیم، به محض اینکه آقای نصیری سرش را برای جواب سلام بالا آورد، اخمش در هم رفت. هرچه محمد گرم گرفت و ابراز علاقه و محبت و از چاپ مقالاتش تشکر کرد، نصیری هیچ واکنشی نشان نداد و خودش را به خواندن مطالب روی میز مشغول کرد و ما هم بعد دقایقی طولانی بلند شدیم و خداحافظی کردیم. نصیری حتی موقع خداحافظی هم خیلی سرد برخورد کرد. هم من که تعاریف قبلی نصیری از مقالات پسرعمه را شنیده و شوخ‌طبعی و خوش‌مشربی آن‌زمان نصیری را دیده بودم، تعجب کرده و سنگ روی یخ شده بودم و هم محمد که با توصیفات قبلی من از مدیر مسئول کیهان انتظار این رفتار موهن را نداشت و من واقعاً دلیلش را نمی‌دانستم و گیج شده بودم.
بعد از رفتن محمد، از آقای نصیری علت این رفتار سرد و بی‌اعتنایی صریح و واضح او را پرسیدم. گفت: سبیل‌هایش را دیدی؟! فکر نمی‌کردم کسی که این مقالات معنوی را می‌نویسد چنین سبیلی داشته باشد! از تعجب داشتم شاخ درمی‌آوردم. گفتم فقط برای پرپشت بودن سبیلش؟! سری به تأسف تکان داد که بله.
فکر کنم پسرعمه یکی دو بار دیگر مطلب به کیهان داد، اما آقای نصیری حاضر به چاپ آن‌ها نشد. محمد طرف هم با اینکه حالا با کیهان نویسنده تقریباً شناخته‌شده‌ای شده بود، حاضر به ارسال آن‌ها به روزنامه‌های دیگر نشد. اما از آن پس به تألیف و ترجمه کتاب در حوزه‌های مختلف فکری و فرهنگی روی آورد، به طوری که عدد کتاب‌های چاپ‌شده‌اش در هنگام مرگ به ۳۳ رسید.
به نظر شما این رفتار آقای مهدی نصیری عجیب‌تر بود یا اصرار بر باحجاب‌کردن مادام کوری لهستانی در یک طرح، که ماجرایش را سال پیش در همین ستون نوشتم؟!