یادداشت تحلیلی؛

چرا تمرکز بر موضوع انتقام، ایستادن در نقطه اشتباه تحولات است؟

مهدی افراز نوشت: امروز جمهوری اسلامی امیر حوادث غزه است و رقیبانش همگی اسیر. این برتری در وهله نخست به حمایت تسلیحاتی، مالی، سیاسی و رسانه ای ایران از مقاومت مرتبط نیست. طوفان الاقصی و حوادث پیرامون آن مظهر غلبه منطق جمهوری اسلامی در مناسبات قدرت و اثبات حقانیت آن در الهیات سیاسی معاصر بوده است.

چرا تمرکز بر موضوع انتقام، ایستادن در نقطه اشتباه تحولات است؟
166231

مهدی افراز، کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی تحلیلی درباره انتقام ایران از اسرائیل نوشت: احتمالا ساعت های پیشرو، بستر اولین رخداد نظامی رسمی ایران بر علیه رژیم صهیونیستی و البته یکی از هزارمین مورد غیررسمی آن خواهد بود. این اتفاق در عین این که از حساسیت برخودار است اما پرداختن به آن و به طورکلی تمرکز بر مقولاتی چون حضور مستقیم ایران، انتقام، تقاص، سیلی و … ایستادن در نقطه غیراساسی‌ و اشتباه تحولات منطقه است.

امروز جمهوری اسلامی امیر حوادث غزه است و رقیبانش همگی اسیر. این برتری در وهله نخست به حمایت تسلیحاتی، مالی، سیاسی و رسانه ای ایران از مقاومت مرتبط نیست. طوفان الاقصی و حوادث پیرامون آن مظهر غلبه منطق جمهوری اسلامی در مناسبات قدرت و اثبات حقانیت آن در الهیات سیاسی معاصر بوده است.

حجم مصیبت در غزه معلول شکاف میان منطق انسان و جهان انقلاب اسلامی با انسان و جهان مدرن است و هیچ چیز این فاصله را جز همین حجم خشونت پر نمی‌کند. هیچ حد واسط مشترکی برای ما دیگر وجود نخواهد داشت، اگر بود هیچگاه عالم غربی زیر بار هزینه های این جنایات نمی رفت. امروز عالم مدرن هیچ ابزار دیگری جز کشتار جمعی برای تعامل با عالم انقلاب اسلامی ندارد.

زلزله امروز غزه و طوفان الاقصی معلول برخورد دو سازه تمدنی و تاریخی است. بر شالوده این دو سازه هیچ پدیده واحدی استوار نخواهد ماند. خون های مقدسی که بر زمین آسمانی غزه ریخته می شود، خون بهای از جاکندگی و وارستگی انسان انقلاب اسلامی از رویای آمریکایی است.

این خون ها امروز بیداری آفریده و به برکت آن، گفتار ۴۵ ساله جمهوری اسلامی در موضوع فلسطین، اسرائیل و غرب تبدیل به نجوای درونی میلیون ها انسان و پیش نویس قطعنامه های بین المللی شده است. حماسه غزه به همه فهماند، منطقی که ۴۵ سال جمهوری اسلامی برمبنای آن همه سیاست های منطقه ای خود را بنا کرده و برای پایداری بر آن زخم ها خورده، حرف ها شنیده، فشارها کشیده و بهترین انسان های خود را تقدیم نموده، سنت تغییر ناپذیر هستی است که هیچ مفری از آن وجود ندارد. به رسمیت نشناختن رژیم و سفارش به مقاومت خونین اگر روزی یک داعی داشت امروز یک جهان حامی آن است.

غلبه منطق جدید نوید دهنده شکل گیری نظم جدید خواهد بود. تغییر موازنه مابین عقلانیت ها و الهیات هاست که تغییرات سیاسی، نظامی، اقتصادی و جغرافیایی را پی ریزی می کند. کوچک‌ترین حوادث معرکه حتی به اندازه یک آه که از زبان یک مادر غزاوی خارج می‌شود تقویت کننده منطق جمهوری اسلامی و تضعیف کننده طرح های معارض اوست.

وقتی یک منطق در حال غلبه پیدا کردن است دیگر نمی شود تحولات را بر اساس کلیشه‌های سابق تحلیل نمود و ارزش گذاری کرد. مفاهیمی همچون انتقام، تقاص یا بازدارندگی پیش از ۷ اکتبر، کلیشه‌های مناسبی برای تعیین وضعیت ایران در قبال اقدامات رژیم صهیونیستی و طرح های آمریکایی بود اما امروز کل صحنه با همه جزئیات و اضلاعش‌ دگرگون شده است. انتقام اختصاص به معرکه ای دارد که در آن تعادلی مابین قدرت‌ها وجود داشته باشد، طوفان الاقصی هیچ توازنی مابین ما و استکبار باقی نگذاشته است. کل صحنه نموداری از مجازات و تنبیه تاریخی ارزش های آمریکایی توسط منطق انقلاب اسلامی است.

وقتی در تحلیل مناسبات، همچنان تمرکز بر ادبیات انتقام است معنایش آن است که هنوز درک درستی از تحولات صورت نگرفته است. در نظم جدید اساسا واژگانی همچون انتقام و بازدارندگی دیگر برای ما بی‌معناست. طوفان الاقصی و من تبع آن این مفاهیم را از معنای سابق تخلیه کرده است. تا زمانی که طرح واره نوینی از حوادث غزه شکل نگرفته باشد ما همچنان گرفتار کلیشه های سابق خواهیم ماند. روایت فتح آوینی طرح واره ای برای سامان دادن به خرده گزارشات میدانی از دفاع مقدس بود و ما امروز بیش از هر چیز از فقدان آوینی غزه در رنج راهبردی هستیم.

ممکن است جمهوری اسلامی در پاسخ به ترور دمشق یا بقیه حوادث مشابه، تل آویو و حیفا را با خاک یکسان و یا تصمیم بسیار محدودتری بگیرد که اساساً ممکن است این تصمیمات در نقطه خود بهترین تصمیم هم نباشد اما زوم کردن لنزها در این موضوع ناشی از ایستادن در نقطه اشتباه تحولات است.