وقتی که فرح پهلوی تحقیر کرد و سیلی خورد
مرحوم «اسدالله خالدی» از اسرای دوران دفاع مقدس و بچه محله قدیمی شاپور تهران بود. او دوران دبیرستان را به اصرار مادرش در مدرسه فرانسوی رازی در خیابان فرهنگ سپری کرد؛ همان مدرسهای که فرح پهلوی و فرزندان وزیر وزرا در آن درس میخواندند.
۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ بود که محمدرضا پهلوی به همراه همسرش فرح [دیبا] پهلوی و چمدانهایی پر از اموال مردم ایران از کشور فرار کردند. در طول این ۴ دهه هم، فرح پهلوی ادعاهای زیادی داشت و دنبال این بود که مردم ایران با آغوش باز، پذیرای او باشند. اما همین فرد که روزی ملکه ایران بود، زمانی که در بین مردم ایران زندگی میکرد، رفتارهای تحقیرآمیزی با پاییندستان داشت که «اسدالله خالدی» همکلاسی فرح دیبا در کتاب «مردی که خواب نمیدید» به خاطرات خود پیرامون ثبتنامش در دبیرستان رازی اشاره دارد. دبیرستانی که این پسر جنوب شهری به اصرار مادر به آنجا میرود تا به قول مادرش آدم حسابی شود. اما حضور در مدرسه اشرافزادهها ماجراهایی داشته؛ او در بخشی از خاطراتش به رفتارهای تحقیرآمیز فرح دیبا اشاره دارد که گزیدهای از این خاطرات را باهم میخوانیم.
به گزارش جهت پرس؛
اسدالله خالدی درباره ثبتنامش در مدرسه رازی اینگونه روایت کرده است: «بیتابانه انتظار میکشیدم خانم خانما [مادر اسدالله خالدی که در خانواده به او میگفتند خانمخانما] از اتاق مدیر بیاید بیرون. خدا خدا میکردم اسمم را ننویسد. به نظرم میآمد جماعت آن دبیرستان همگی سوسول و بچه ننه باشند. همان طور هم بود. جای من با آن ریخت و قیافه نمیتوانست آنجا باشد. من از میان یک مشت بچه پابرهنه به آنجا رفته بودم. تازه تابستانها هم برای گرفتن مزد ۲ قرانی از داداش عباس از کله سحر تا بوق سگ درِ خانه و مغازهها را کوبیده بودم. نانهای نانوایی سنگک داداش عباس را میفروختم. کلافه شده بودم. خانم خانما ول کن نبود. تصمیمش را گرفته بود. چند بار صدایش زدم جوابم را نداد. آخ که چه یک دنده است این خانم خانما. آخر یک نفر نیست به او بگوید محله شاپور که فقیر و مستضعف نشین است کجا و خیابان فرهنگ و خیابان آدم حسابی ها کجا، دبستان هدایت کجا، دبیرستان فرانسوی فراکسیون رازی کجا… اصلاً اینجا جای از ما بهتران است…. حالا مگر دبیرستان قحط است که خانم خانما دودستی چسبیده به آن.»
فرح دیبا(اول از چپ) در مدرسه ایرانی-فرانسوی رازی
آزار و اذیتها به جایی میرسد که یک روز اسدالله دست روی فرح دیبا بلند میکند و سیلی جانانهای روی صورتش میخواباند. او در این باره میگوید: «در یکی از همین بگو مگوهای همیشگی با این دختران قرتی و اشرافی به یکی از اینها که سر به سرم گذاشته بود و زبان درازی کرده بود یک سیلی محکم زده بودم تو گوشش! هیچ فکر نمیکردم دختری که چک جانانهای بیخ گوشش خوابانده بودم، بعدها شهبانوی ایران شود. فرح دیبا شاگرد کلاس ۴ خارجی بود. یکدفعه نعره آقا مدیر بلند شد. بخاطر همین یک سیلی عذرم را خواستند و خانمخانما باید میآمد مدرسه و پرونده را تحویلش میدادند.»
اگر بخواهید اسدالله خالدی را بشناسید، باید بگوییم که او دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسهای در محله شاپور تهران و دوران دبیرستانش را در مدرسه فرانسوی رازی در خیابان فرهنگ سپری کرد. او پس از دریافت مدرک دیپلم برای ادامه تحصیلات به آلمان میرود و چندین سال بعد با مدرک مهندسی کشاورزی بازمیگردد.
نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.