نگاهی به چالش اندیشه‌ورزی و مدارا در نظام سياسی؛ مصباح یا دعایی؟

مصباح و دعایی در وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران همواره یک دوگانه‌اند، و نه مکمل یکدیگرند.

نگاهی به چالش اندیشه‌ورزی و مدارا در نظام سياسی؛ مصباح یا دعایی؟

حجت‌الاسلام سیدیاسر تقوی نوشت،محمدتقی مصباح یزدی، «استاد فکر» بود و سیدمحمود دعایی استاد «رفاقت». مصباح «زبان گویایی» برای اظهار حق داشت و دعایی دلی بزرگ برای مهربانی با هر آنکه دلش برای این مرز و بوم می‌تپید. مصباح هم اهل رفاقت بود، اما نگرانی‌هایش او را به پاسداری از مرزهای عقیدتی کشاند، دعایی هم «ارادت عمیق و راسخ به امام و انقلاب» داشت، اما دل‌نگران سرمایه‌های انسانی ما بود. مصباح صریح سخن می‌گفت و خطوط نظری انقلاب را ترسیم می‌کرد و دعایی از آن سو دست هر آنکه برای ایران اسلامی ما کوچک‌ترین زحمتی کشیده بود را می‌بوسید و سعی می‌کرد تریبون هر کسی باشد که صدایش کمتر شنیده می‌شود.

اما مصباح و دعایی در وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران همواره یک دوگانه‌اند، و نه مکمل یکدیگرند. کاری به آن‌ها که غرض و مرض دارند ندارم. اما بسیاری از خود ما نیز، صراحت نظری مصباح را با رفاقت دعایی قابل جمع نمی‌دانیم. این سوءتفاهم باعث می‌شود که بسیاری برای پاسداری از مبانی فکری‌شان به تندخویی در روابط اجتماعی و حتی هتاکی به این و آن کشیده شوند و عده دیگر نیز برای رفاقت با دگراندیشان به تزلزل پایه‌های معرفتی‌ تن بدهند و هیچ بینان نظری مستحکمی برای خود بنا نکنند.

اشارات اخیر آیت‌الله خامنه‌ای درباره آقای مصباح (در دیدار دانشجویان) و آقای دعایی (در پیام تسلیت و حکم سیدعباس صالحی) نشان می‌دهد امت حزب الله اگر نتواند ایدئال‌گرایانه میان اندیشه‌ورزی و مدارا جمع کند، حداقل باید بفهمد که ما به هر دوی این نقش‌ها نیازمندیم و این تنوع نقش‌ها نه تنها نافی یکدیگر نیستند، بلکه «چیزی جز خیر از آن دیده نخواهد شد»

اشتباه‌ نشود. من نمی‌خواهم تعارض‌های اقتضایی میان این دو رویکرد را نفی کنم. اما تا زمانی که این چالش در جمهوری اسلامی حل نشود، احتمال قربانی شدن هر یک از «جمهوریت» و یا «اسلامیت» برای بقای دیگری بیشتر خواهد شد.