نوروز رنگی، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خودم در مشهد است

به گزارش جهت،  مخاطبی که سریال “نوروز رنگی” را می‌بیند مثل “پایتخت” و “نون‌خ” وارد فضای قومیتی جدید می‌شود؛ این بار نه مازندران و نه کُرد؛ بلکه مشهد مقدس. سریالی که علی مشهدی (علی مسعودی) خاطرات خودش را از دوران زندگی‌اش به رشته تحریر درآورد و حالا به مجموعه‌ای نوروزی تبدیل شده است. کمدی موقعیتی که […]

نوروز رنگی، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خودم در مشهد است

به گزارش جهت،  مخاطبی که سریال “نوروز رنگی” را می‌بیند مثل “پایتخت” و “نون‌خ” وارد فضای قومیتی جدید می‌شود؛ این بار نه مازندران و نه کُرد؛ بلکه مشهد مقدس. سریالی که علی مشهدی (علی مسعودی) خاطرات خودش را از دوران زندگی‌اش به رشته تحریر درآورد و حالا به مجموعه‌ای نوروزی تبدیل شده است. کمدی موقعیتی که جلوتر از کار قبلی علی مشهدی یعنی سریال “آخر خط” است. داستان اصلی این سریال در خانواده‌ای در حاشیه شهر مشهد اتفاق می‌افتد. رابعه اسکویی مادر این خانواده است و هادی عامل هاشمی پدر آن خانواده را ایفا می‌کند.

هر کدام از شهرهای ایران فرهنگ و آداب و رسوم منحصر به شهرشان را دارند و مشهد نیز از این قاعده مستثنی نیست و در این سریال سعی شده تا به فرهنگ و آداب و رسومی که در این شهر است پرداخته شود. البته علی مشهدی به عنوان نویسنده و کارگردان پا فراتر گذاشته و برای اولین بار صحنه‌هایی از حرم امام رضا(ع) در دهه 1360 را نیز به نمایش می‌گذارد.

علی مسعودی، کارگردان سریال نوروز رنگی با تسنیم گفتگویی داشته است که خلاصه‌ای از آن گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

نوروز رنگی، خاطرات دوران کودکی و نوجوانی خودم در مشهد است و  آن دبیرستان جابر بن حیان که در سریال می‌بینید دبیرستان خودم است و قصد داشتم با “نوروز رنگی” تلنگری بزنم به چیزهایی که فراموش شده، آن دوران چه بودیم و الان چه شدیم.

نقش پدرم را بازی نمی‌کنم اما آدم‌هایی که دور و برِ ما در آن محله‌ها و سال‌های کودکی زندگی کردند را به شکل و شمایل کاراکترهایی، در این سریال می‌بینید.

در دهه ۶۰ محال بود همسایه‌ها به هم سر نزنند، هرچیزی لازم بود از همدیگر قرض می‌گرفتند و در آن دوران آقازادگی نبود و همه آدم‌ها هم‌سطح بودند، مسئولین با سایر آدم‌ها فرق چندانی نداشتند و مردم به من پیام می‌دهند که افسوسِ آن دوران را می‌خوریم و دهه هشتادی‌ها می‌گویند ما امروز با بچه همسایه‌هایمان هم ارتباطی نداریم و بچه محلی وجود ندارد.

به شدت. من نماز صبح‌ها ماه رمضان به مسجد می‌رفتم و الان مسجد تبدیل شده به جایی که یک مراسم ترحیمی در آنجا برگزار کنند. در صورتی که، مسجدها آن موقع به جز کلاس قرآن، کلاس نقاشی و خطاطی و امکانات دیگر در اختیار بچه‌ها قرار می‌دادند و کلاس‌های ورزشی هم داشتند. اکثر مسجدها کلاس کاراته می‌گذاشتند و آموزش دفاع شخصی برای بچه‌ها درنظر می‌گرفتند. کارهایی می‌کردند تا بچه‌ها جذب مسجد شوند. یادم می‌آید دهه 1360 بچه‌ها از طریق مسجدها، استخر هم می‌رفتند. مثل الان نبود که در هر محله استخر باشد؛ یکی از امتیازات بچه‌ها این بود وقتی مسجد می‌رفتند از طرف آن مسجد، در هر هفته یکی دو بار به استخر می‌رفتند.