یادداشت تحلیلی؛

مسئله مردم، اقتصاد است یا فرهنگ؟

یادداشت پیش رو با عنوان مسئله مردم، اقتصاد است یا فرهنگ؟ از دل گفتگویی در یک گروه مجازی به بهانه استعفای محمدرضا جوادی یگانه، رئیس مرکز ارتباطات مردمی ریاست‌جمهوری و انتشار لیست مطالبات مردمی از این مرکز درآمده است.

مسئله مردم، اقتصاد است یا فرهنگ؟
274007
به گزارش جهت پرس؛ مهدی پناهی، کارشناس رسانه و ارتباطات نوشت: یادداشت پیش رو از دل گفتگویی در یک گروه مجازی به بهانه استعفای محمدرضا جوادی یگانه، رئیس مرکز ارتباطات مردمی ریاست‌جمهوری و انتشار لیست مطالبات مردمی از این مرکز درآمده است.
دوگانه همیشگی؛ معیشت یا فرهنگ؟
در سال‌های اخیر، هر بار که کشور با بحران اقتصادی روبه‌رو می‌شود، یک دوگانه تکراری دوباره جان می‌گیرد: «معیشت مردم یا مسائل فرهنگی؟» گویی پرداختن به فرهنگ، حجاب، یا سیاست‌های رسانه‌ای الزاماً به معنای بی‌توجهی به اقتصاد است؛ و گویی اگر اقتصاد مسئله اول مردم است، هر مسئله دیگری خودبه‌خود «حاشیه‌ای» می‌شود. این دعوا و دوگانه سازی اخیرا با استعفای محمدرضا جوادی یگانه، رئیس مرکز ارتباطات مردمی ریاست‌جمهوری و انتشار مطالبات مردم بار دیگر داغ شده است.
جامعه، هم‌زمان چند مسئله دارد
این دوگانه، نه حاصل فهم اجتماعی، بلکه محصول نوعی ساده‌سازی خطرناک در سیاست‌گذاری است.واقعیت آن است که جامعه، هم‌زمان چند مسئله دارد. مردم هم از تورم، بیکاری و ناامنی اقتصادی رنج می‌برند و هم از بی‌ثباتی فرهنگی، مداخلات ناهماهنگ و سیاست‌هایی که سبک زندگی‌شان را دچار اختلال کرده است. حذف یکی به نفع دیگری، نه واقع‌بینانه است و نه کارآمد.مطالبات چگونه شکل میگیرند و آیا همیشه درست هستند؟خطای رایج آنجاست که مطالبه‌ شدن یک موضوع، معادل ‌اهمیت آن تلقی می‌شود و بالعکس. حال آنکه مطالبات اجتماعی، امری خام و مستقیم نیستند؛ آن‌ها در بستر آگاهی، رسانه، هزینه‌های بیان و امکان طرح شکل می‌گیرند. بسیاری از مسائل فرهنگی، دقیقاً از آن جهت مطالبه نمی‌شوند که یا عادی‌سازی شده‌اند، یا مردم نسبت به امکان اثرگذاری‌شان ناامید شده‌اند و بالعکس.
اقتصاد همان معیشت است؟
از سوی دیگر، تقلیل اقتصاد به معیشت نیز خطایی راهبردی است. اقتصاد صرفاً عدد تورم و قیمت ارز نیست؛ شیوه اقتصادی مسلط، مستقیماً اخلاق، فرهنگ و امکان شنیده‌شدن سخن حق را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اقتصادی که بر دروغ، ربا، غش در معامله و سوداگری بنا شده، نه‌تنها سفره مردم را کوچک می‌کند، بلکه قدرت تشخیص، اعتماد اجتماعی و پذیرش سیاست‌های فرهنگی را نیز فرسوده می‌سازد.مسئله اصلی در جایی دیگر است: تشتت در ایده حکمرانیوقتی بخشی از حاکمیت برای یک سیاست فرهنگی هزینه می‌دهد و هم‌زمان بخش دیگری، آگاهانه یا ناآگاهانه، در حال تقویت جریان معارض همان سیاست است؛ وقتی پیام‌های متناقض از رأس ساخت قدرت مخابره می‌شود؛ طبیعی است که جامعه دچار سردرگمی، بی‌اعتمادی و مقاومت شود.تجربه تاریخی نشان داده است که مردم، حتی سیاست‌های سخت را نیز زمانی می‌پذیرند که احساس کنند حاکمیت منسجم، صادق و دارای ایده‌ای روشن است. بحران امروز، نه بحران اقتصاد است و نه بحران فرهنگ؛ بلکه بحران «سیاست‌گذاری بدون ایده واحد» است.
در ادامه یک چارچوب نظری حکمرانی فرهنگی–اقتصادی را بیان میکنم.
۱. اصل برساخت واقعیت اجتماعی
واقعیت اجتماعی مستقیماً در دسترس نیست.رسانه، نهاد قدرت و ساختارهای ارتباطی، مسئله را می‌سازند، برجسته می‌کنند یا به حاشیه می‌رانند.سیاست‌گذار نباید مطالبات خام را عین واقعیت تلقی کند.
۲. تقدم آگاهی بر مطالبه
مطالبه‌گری بدون آگاهی، قابل اتکا نیست.وظیفه حکمرانی به ویژه حکمرانی دینی، صرفاً پاسخ‌دادن به مطالبات نیست؛ بلکه مقابله با نیازسازی کاذب و ارتقای آگاهی عمومی است.
۳. پیوستگی اقتصاد و فرهنگ
اقتصاد زیربنای اخلاق اجتماعی است، نه صرفاً رفاه. بدون اصلاح «منطق اقتصادی»، سیاست فرهنگی شنیده نمی‌شود.
۴. رد دوگانه‌سازی‌های کاذب
اقتصاد / فرهنگمعیشت / حجابخواست مردم / تشخیص حاکم این‌ها دوگانه‌های تحلیلی غلط‌اند که حکمرانی را فلج می‌کنند.
5. اصل تعادل در سیاست‌گذاری
سیاست‌گذار موفق، نه یکی را حذف می‌کند و نه دیگری را مطلق می‌سازد.هنر حکمرانی: مدیریت هم‌زمان تعارض‌ها.
۶. انسجام در رأس حکمرانی
بزرگ‌ترین آسیب، تضاد در پیام و رفتار نهادهای حاکمیتی است.سیاست فرهنگی بدون انسجام، به ضدخود تبدیل می‌شود.
۷. واقع‌گرایی تمدنی
جامعه دینی با نظریه‌های مسلط لیبرال، تعارضات ذاتی دارد.نه می‌توان آن نظریه‌ها را تمام‌قد اجرا کرد، نه می‌توان جامعه را نادیده گرفت.حکمرانی، هنر زیستن در این تعارض است، نه انکار آن.