عاشورا و اربعین؛ پیوند «حماسه و‌ رؤیا» در آوردگاه واقعیت

تاریخ به «حماسه» زنده است. و آدمی به «رؤیا»های تاریخی خویش. این دو مفهوم ما را در حیات معنا می‌دهند و پیش‌ می‌برند. آدمی بدون رؤیا هیچ است و تاریخ بدون حماسه‌هایش تاریخ نیست و مشتی «رویداد» است.

عاشورا و اربعین؛  پیوند «حماسه و‌ رؤیا» در آوردگاه واقعیت
182796

به گزارش جهت پرس؛ امین حیدرلو نوشت: تاریخ به «حماسه» زنده است. و آدمی به «رؤیا»های تاریخی خویش. این دو مفهوم ما را در حیات معنا می‌دهند و پیش‌ می‌برند. آدمی بدون رؤیا هیچ است و تاریخ بدون حماسه‌هایش تاریخ نیست و مشتی «رویداد» است. هر رویدادی هم «حماسه» نیست. آدمیان بدون رویداد دوام می‌آورند ولی بدون حماسه بی‌معناترین‌ لحظات خویش را سپری می‌کنند. «عاشورا» اوج حماسه‌ای‌ست که تاریخ به خود دیده‌. و انسان «تجربه» کرده. اما حماسه چیست؟ حماسه وضع صف‌آرایی و رویارویی مطلقِ خیر و شر است. مطلق. کدام شرّ بالاتر از یزید و کدام خیر مطلق‌تر از حسین (ع)؟ کدام حماسه این‌چنین در تاریخ جاری شده و کدام حماسه سالانه خود را بر جهانیان عرضه کرده؟ اجتماع جهانی اربعین امتداد اصیلِ حماسهٔ «عاشورا»ست. پس حتماً حماسه است. حماسه‌ای در دلِ روزگاری که بر ما می‌گذرد. حماسه‌ای که در بطن آوردگاه‌های باطل جهان، ما را مجدداً به «آوردگاه کربلا» فرامی‌خواند. این فراخوانِ یک حماسه‌ است. همه‌ی جهانیان در قبال این فراخوان مسئول‌اند. به‌راستی که حماسهٔ سالانه اربعین آدمیان را به چه فرامی‌خواند؟ به کدامین رؤیا؟ و کدامین لحظه؟

باید باور کنیم ما شرکت‌کنندگان «عادی» این حماسه نیستیم. ما پیاده‌روان «معمولی» اربعین نیستیم. ما مخاطبان این حماسهٔ جاری در تاریخیم. فراخوان عاشورا سالانه ما را به حضور می‌‌طلبد و ما باید پاسخی داشته باشیم. این پاسخ همان «رؤیای» ماست که مدت‌هاست از آن غافلیم. سالانه انتظارِ چیزی را می‌کشیم که خود را در قبالِ آن مسئول نمی‌دانیم. ما درون حماسه عاشورائیم و باید رؤیای این حماسه را با «حماسهٔ اربعین» محقق کنیم. قصدِ این نوشته شعارپردازی نیست. حماسهٔ بین‌المللی اربعین اگر نتواند به «پیاده‌روی عظیم مقاومت» بدل شود، به حماسهٔ عاشورا وفادار نمی‌ماند! پیاده‌روی، صبح اربعین نباید تمام که باید «آغاز» گردد. به سوی غرب. مرز عراق و اردن. بعد از زرقا و امان و مرز اصلی فلسطین. مسجدالأقصی. قبة‌الصخرة. تا انتهای مرزهای قدس شریف. مسیرِ کویر نجف تا کربلا گام اول حماسهٔ عاشورایی اربعین حسین‌ (علیه‌السلام) است. چرا گام‌ بعدی آن عزیمت پیاده‌گان از عتبهٔ حسینی تا دروازهٔ شرقی بیت‌المقدس نباشد؟! چرا جاده‌های پیاده‌روی تا کرانهٔ باختری رود اردن ادامه نداشته باشد؟! چرا سید علی خامنه‌ای نمازِ شکرِ «پیروزی مقاومت» را در قدس شریف نخواند؟! چرا انضمام جغرافیایی مقاومت به نقطهٔ انتهایی خویش نرسد؟! و مگر رؤیایی غیر از این‌ها وجود دارد؟

پیوند حماسه و رؤیا یک «مسئولیت سیاسی» است. این‌که بارِ کدام حماسه را به کدامین رؤیا پیوند می‌زنی و برای تحقق آن چه «مبارزه»ای می‌کنی؟ این‌که می‌جنگی تا کدام حماسه‌ را به سرانجام برسانی؟ و چه امتدادی در آن ایجاد کنی؟ و تو خود معنای کدام حماسه‌ای؟ آدمی بدون حماسه و رؤیا «هیچ» است. هیچ! سراسر بذله‌گویی و روزمرگی و بلاهت است. در «جمهوری اسلامی» که من می‌شناسم «مدیریت» رؤیای هیچ حماسه‌ای نیست و به هیچ ‌یک از وجوه آن نباید دل‌‌بست. ولی اجتماعاتی چون اربعین حسینی، تشییع سردار شهیدمان و شهدای غواص عین حماسه است. آرمان علی‌وردی حماسه است. روح الله عجمیان و مادرش و خواهرش حماسهٔ قرن‌اند. نابودی رژیم صهیونسیتی یک رؤیای واقعی است. محسن حججی حماسه است. آزادی قدس شریف هم. بسط محور مقاومت به سراسر جهان و مسلح کردن کرانه باختری یک رؤیای عظیم است. قاسم سلیمانی حماسه است. رفع تبعیض و محرومیت از شرق کشور یک رؤیاست. متشکل کردن مستضعفین ایران و جهان هم. رفع بی‌خانمانی از مردمان‌مان یک رؤیاست. قانون اساسی جمهوری اسلامی یک حماسه و تحققش عین رؤیاست. سید علی خامنه‌ای پیوند حماسه‌آفرینی و رؤیای تاریخی انسان ایرانی است. ما درون حماسه‌ها و رؤیاهای تاریخ نفس می‌کشیم و زندگی می‌گذرانیم. غفلت از رؤیا و حماسه چیزی جز «مرگ» نیست. اسرائیل شرِّ مطلق اکنون جهان است و مقاومت حزب‌الله خیرِ مطلق در برابرش؛ این صف‌آرایی عین حماسه است و انتظار رؤیاهایی را می‌کشد که با اجتماع عظیم اربعین، «مقاومت جهانی» را بسط دهند تا قدس را آزاد کنند. چه رؤیایی واقعی‌تر از این؟ و چه حماسه‌ای؟