شهری که خانههایش سنگر شد
مقاومت خرمشهر تنها رویدادی نظامی نبود، بلکه واقعهای اجتماعی، مردمی و فرهنگی بود که در آن، مردان و زنان، پیر و جوان، در دفاعی شهری و جانانه مشارکت داشتند؛ دفاعی که با ابتداییترین سلاحها، اما با والاترین انگیزهها انجام شد.
267026
به گزارش جهت پرس؛ خرمشهر، شهری راهبردی در جنوب کشور، در نخستین ماههای جنگ تحمیلی به نماد مقاومت و فداکاری ملت ایران بدل شد. این شهر، که دشمن تصور میکرد در چند روز اشغال خواهد شد، با تکیه بر ایمان و اراده ساکنانش، ۳۴ روز در برابر ارتش تا دندان مسلح صدام ایستادگی کرد. مقاومت خرمشهر تنها رویدادی نظامی نبود، بلکه واقعهای اجتماعی، مردمی و فرهنگی بود که در آن، مردان و زنان، پیر و جوان، در دفاعی شهری و جانانه مشارکت داشتند؛ دفاعی که با ابتداییترین سلاحها، اما با والاترین انگیزهها انجام شد.در کنار سپاه، ارتش و نیروهای داوطلب بسیجی این مردم بودند که با شجاعت و فداکاری، هویت انقلابی شهر را زنده نگه داشتند و پایهگذار الگوی مقاومت شهری در جمهوری اسلامی شدند.
خرمشهر پیش از اشغال پیش از شروع جنگ، خرمشهر شهری زنده و متنوع بود؛ شهری بندری با بافت قومی-مذهبی گوناگون از شیعه و سنی، عرب و فارس، با سنتهای عمیق انقلابی. با پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای انقلابی، جوانان داوطلب کمیتهها، و فعالان محلی در شهر حضور چشمگیر داشتند. پس از آشکار شدن تهدیدات مرزی عراق، آمادگی اجتماعی در میان مردم بالا رفت. گرچه امکانات دفاعی رسمی شهر محدود بود، اما روحیه انقلابی و اعتماد به نیروهای مردمی، فضای عمومی خرمشهر را به سمت مقاومت سوق داد.نخستین روزهای تجاوز ارتش بعثی به مرزهای ایران با بمبارانهای کور و حملات زمینی همراه شد. ارتش بعث با لشکرهای زرهی، توپخانه سنگین و حمایت هوایی، خرمشهر را به محاصره درآورد. اما برخلاف انتظار دشمن، ورودیهای شهر به سنگرگاه مقاومت بدل شدند؛ مقاومت نه تنها توسط نیروهای نظامی، بلکه از سوی مردم خرمشهر.
دفاع شهری با ابتداییترین امکاناتاز ۴ مهر ۱۳۵۹ تا ۴ آبان، خرمشهر صحنه یکی از جانسوزترین و در عین حال افتخارآمیزترین نبردهای تاریخ معاصر ایران شد. در این مدت، ارتش بعث با تمام توان، شهر را زیر آتش سنگین گرفت. اما برخلاف پیشبینی صدام که «تسخیر خرمشهر را دو روزه» وعده داده بود، مقاومت مردمی چنان شدید و سرسخت بود که ارتش بعثی با خسارتهای سنگین و فرسایشی، تنها پس از ۳۴ روز موفق به اشغال بخشی از شهر شد.در این دفاع جانانه، بسیاری از شهروندان عادی در قامت رزمندگان، امدادگران و پشتیبانان ظاهر شدند. خانهها به سنگر تبدیل شد، کوچهها به میدان نبرد و مردم به شبکهای خودجوش از مقاومت شهری بدل شدند. سلاحهای مردم، گاه تنها یک نارنجک دستی، کوکتل مولوتف یا تفنگ شکاری بود، اما آنچه این دفاع را ماندگار کرد، روحیهای بود که با هیچ تجهیزات سنگینی قابل سنجش نبود.زنان خرمشهری، نه تنها در تغذیه، امداد و نگهداری از مجروحان نقشآفرین بودند، بلکه برخی با سلاح به میدان آمدند. کودکان و نوجوانان با انتقال گلوله، کمک به شناسایی موقعیت دشمن یا دویدن برای رساندن آب و دارو، بخشی جداییناپذیر از دفاع شدند.
محمد جهانآرا، فرمانده سپاه خرمشهر، نقشی اسطورهای در سازماندهی مقاومت شهری ایفا کرد. او با سازماندهی نیروهای مردمی، حضور مداوم در خط مقدم، و طراحی دفاع موضعی در مناطق مختلف شهر، عملاً نگذاشت شهر به آسانی سقوط کند. در کنار او، دهها جوان داوطلب از شهرهای اطراف نیز آمدند و در کنار مردم ایستادند.حتی زمانی که دشمن وارد بخشهایی از شهر شد، مقاومت کوچه به کوچه ادامه داشت. دشمن، بهویژه از جانب زنان خرمشهری، با واکنشهایی مواجه شد که هیچگاه در محاسبات نظامی نگنجیده بود. شاهدانی از ارتش عراق بعدها در خاطرات خود نوشتند که «ما با یک ارتش غیررسمی اما خستگیناپذیر مواجه بودیم که هر کوچه برایش سنگر بود.»رشادت نوجوان سیزدهساله خرمشهریاز دیگر چهرههای شاخص مقاومت میتوان به شهید بهنام محمدی، نوجوان سیزدهسالهای اشاره کرد که با شجاعت خارقالعادهاش در عملیاتهای شناسایی و اطلاعاتی کمک شایانی به رزمندگان کرد. او یکی از نمادهای نقش کودکان در دفاع مردمی شد.این نوجوان۱۳ ساله خرمشهری بر اثر برخورد ترکش خمپاره در اولین سال جنگ تحمیلی در خرمشهر، شهید شد. از کارهایی که آن مبارز شجاع انجام میداد می توان به رساندن تسلیحات به سایر رزمندگان اسلام اشاره کرد.
وقتی ارتش بعث حمله کرد، بهنام محمدی تصمیم گرفت بماند و با جنگیدن به مردم کمک کند. او در زمان بمباران، میدوید و به مجروحین کمک میکرد. او با همان جسم کوچک و روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن میزد و خود را با وجود مخالفت فرماندهان، به صف اول نبرد می رساند تا به دفاع از شهر و دیار خود بپردازد. بهنام چندین مرتبه توسط دشمن به اسیری گرفته شد؛ ولی هر بار با روشی متفاوت از دست دشمن فرار میکرد. برای این که عراقی ها را فریب بدهد گریه میکرد و می گفت:” من به دنبال مادرم می گردم او را گمش کردم” در واقع او با استفاده از توان و جسارتش موفق شد از موقعیت دشمن، اطلاعات ارزشمندی را کسب کند و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.عراقی ها که باورشان نمیشد این نوجوان ۱۳ ساله تصمیم دارد مواضع، تجهیزات و نفرات آن ها را بشناسد، او را رها می کردند. او یک بار برای شناسایی رفته بود که عراقی ها او را گرفتند و چند سیلی محکم به او زدند. روی صورت بهنام محمدی، جای دست سنگین مامور عراقی مانده بود. وقتی که برگشت دستش روی سرخی صورتش بود و حرف نمیزد فقط به بچه ها اشاره نمود که نیروهای دشمن کجایند و رزمندگان ما راه می افتادند. در واقع این نوجوان ۱۳- ۱۲ ساله از ۳۱ شهریور ماه تا ۲۸ مهر ۵۹ در تمام روزهای مقاومت در خرمشهر ماند.









نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.