رضاشاه پهلوی نخستین حامیان و بسترسازان تشکیل دولت اسرائیل/ وقتی نخست‌وزیر رضاشاه دلال زمین برای اسرائیل بود!

حمایت بقایای رژیم پهلوی از جنایات اخیر اسرائیل، ریشه در پیشینه‌ای تاریخی دارد که بدون درک آن، این جانبداری قابل فهم نخواهد بود.

رضاشاه پهلوی نخستین حامیان و بسترسازان تشکیل دولت اسرائیل/ وقتی نخست‌وزیر رضاشاه دلال زمین برای اسرائیل بود!
271926

به گزارش جهت پرس؛ در نوشتار پیش‌رو، تلاش شده تا پیوند میان عوامل موثر در شکل‌گیری رژیم پهلوی و بنیان‌گذاران اسرائیل، بر اساس شواهد تاریخی و دیدگاه پژوهشگران معاصر مورد واکاوی قرار گیرد؛ باشد که برای محققان تاریخ معاصر و علاقه‌مندان به این حوزه سودمند و درخور توجه باشد.

عین‌الملک هویدا؛ تسهیل‌گر مهاجرت یهودیان به سرزمین‌های اشغالی

بر پایه مستندات تاریخی، برخی چهره‌های اصلی مرتبط با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ از نخستین همراهان طرح ایجاد دولت اسرائیل به‌شمار می‌روند. از جمله این افراد، عین‌الملک هویدا، پدر امیرعباس هویدا نخست‌وزیر بعدی پهلوی است که پس از به قدرت رسیدن رضاخان، در مسیر مهاجرت سازمان‌یافته یهودیان از ایران و کشورهای همسایه به فلسطین نقش فعالی ایفا کرد. همچنین سیدضیاءالدین طباطبایی، نخست‌وزیر کودتا، پس از خروج از ایران، در پروژه خرید اراضی فلسطینی برای یهودیان مهاجر سهیم شد.

دکتر موسی فقیه‌حقانی در بررسی این موضوع می‌گوید:

«با وقوع کودتای ۱۲۹۹، حکومتی وابسته بر ایران مسلط شد. از آن پس، رژیم پهلوی در جهت تسهیل انتقال یهودیان آسیای مرکزی، روسیه و ایران به فلسطین فعال شد و نقشی مشابه یک ترمینال عبور ایفا می‌کرد. حتی فضای رعب و ناامنی برای یهودیان ایران ایجاد شد تا آن‌ها به مهاجرت ترغیب شوند. در سال‌های ابتدایی این روند، مهاجرت اندک بود، اما پس از آن، با دخالت نهادهایی چون کنسولگری‌های ایران در منطقه، به‌ویژه در شامات، این جریان گسترش یافت. در آنجا، عین‌الملک هویدا به‌عنوان نماینده غیررسمی ایران، با صدور روادید به یهودیان مهاجر، زمینه مهاجرت آنان به فلسطین را فراهم می‌کرد…»

ردپای پهلوی در پروژه صهیونیسم / مأموریت عین‌الملک و سیدضیاء در خدمت مهاجرت یهودیان

در روایت‌های کمتر شنیده‌شده از شکل‌گیری رژیم اشغالگر قدس، برخی عناصر وابسته به رژیم پهلوی نقش فعالی ایفا کرده‌اند. بررسی‌ها نشان می‌دهد برخی از چهره‌های کلیدی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نه تنها زمینه‌ساز تثبیت قدرت رضاشاه بودند، بلکه در کنار آن، نقشی مستقیم در تسهیل روند مهاجرت یهودیان به فلسطین داشتند.

نام عین‌الملک هویدا، پدر امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر عصر پهلوی دوم، در همین پرونده مطرح است. او در سال‌های ابتدایی پس از کودتا، با راه‌اندازی یک کنسولگری غیررسمی ایران در منطقه شامات، به صدور ویزا برای یهودیان افغانستان، بخارا، روسیه و حتی ایران کمک کرد تا بی‌سروصدا به فلسطین مهاجرت کنند. این عملیات، در سکوت رسانه‌ای و در حاشیه دستگاه دیپلماسی رسمی انجام شد.

دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر دراین‌باره می‌گوید:

«پس از کودتای ۱۲۹۹، پهلوی‌ها به مجرایی برای انتقال یهودیان منطقه به فلسطین تبدیل شدند. حتی در دوره‌ای، برخی مهاجران با هویت جعلی مسلمان وارد آن سرزمین می‌شدند. عین‌الملک هویدا، از وابستگان به بهاییت، یکی از چهره‌های کلیدی این عملیات بود. عملکرد او تا جایی پیش رفت که اعتراض کشورهای عربی به رفتار ایران را به دنبال داشت.»

در کنار او، سید ضیاءالدین طباطبایی نیز مسیر متفاوتی را دنبال کرد. صد روز پس از رسیدن به قدرت، ایران را ترک گفت. مقصد نهایی او، فلسطین بود؛ جایی که در نقش واسطه خرید زمین از مالکان فلسطینی برای مهاجران یهودی ظاهر شد. به گفته دکتر حقانی، سید ضیاء از اعتماد مسلمانان فلسطینی برای انجام معاملات ملکی سوءاستفاده می‌کرد و بخشی از یک شبکه گسترده غصب زمین در منطقه بود.

«سید ضیاء، چهره‌ای به‌شدت وابسته به لندن بود. او نتوانست در ساختار رضاخانی دوام بیاورد، چراکه بیش‌از‌حد به انگلیس اظهار وابستگی می‌کرد. همین امر باعث شد لندن او را کنار بگذارد. در نهایت در فلسطین مستقر شد و با استفاده از نام و چهره مسلمانش، زمین‌های بسیاری را خریداری و به صهیونیست‌ها منتقل کرد. او تنها یک مهره از یک شبکه پیچیده زمین‌خری برای اسرائیل بود.»

نفت ارزان ایران، سوخت ماشین اسرائیل / پشت پرده قراردادهایی که رسانه‌ای نشد

روابط ایران و اسرائیل، گرچه در ظاهر مخفیانه باقی ماند، اما از پسِ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، وارد مرحله‌ای تازه و پرشتاب شد. نخستین گام در این مسیر، صادرات نفت ارزان ایران به تل‌آویو بود؛ اقدامی که به سرعت پایه‌های رابطه اقتصادی دو رژیم را استحکام بخشید و به دیگر حوزه‌ها نیز سرایت کرد.

سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در بازخوانی این روابط می‌نویسد:

«در سال ۱۳۳۶، همزمان با آغاز مناسبات محرمانه میان ایران و اسرائیل، نخستین قرارداد فروش نفت میان دو کشور در تل‌آویو به امضا رسید. ایران متعهد شد نفت را با قیمت تنها ۱.۳۰ دلار به‌ازای هر بشکه به اسرائیل بفروشد؛ نرخی به‌مراتب پایین‌تر از بازار جهانی. این قرارداد، شادی بن‌گوریون، نخست‌وزیر وقت اسرائیل را به دنبال داشت.»

در سال‌های بعد، به‌ویژه پس از افزایش مهاجرت یهودیان و توسعه صنایع اسرائیل، حجم صادرات نفت ایران به آن کشور دو برابر شد. در ادامه، تل‌آویو درخواست اجرای پروژه‌ای بزرگ‌تر را مطرح کرد: خط لوله‌ای ۲۶۰ کیلومتری از بندر ایلات در دریای سرخ تا اشکلون در مدیترانه؛ طرحی که به‌طور کامل با سرمایه ایران اجرا شد.

به گزارش سفارت آمریکا در تهران، این خط لوله قادر بود سالانه تا ۵۰ میلیون تن نفت را منتقل کند؛ ظرفیتی معادل حمل‌ونقل دریایی با بیش از ۵۰ نفت‌کش، اما با یک‌سوم هزینه. تمامی سود ناشی از این ترانزیت، به خزانه اسرائیل واریز می‌شد، در حالی که ایران تنها تأمین‌کننده خام و سرمایه‌گذار پروژه بود.

پهلوی، شریک نظامی اسرائیل / از آموزش نیرو تا واسطه‌گری تسلیحاتی

با وجود انتظار افکار عمومی برای کاهش روابط ایران و اسرائیل پس از قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شاه مسیر معکوسی را برگزید. او نه‌تنها از رابطه با تل‌آویو عقب‌نشینی نکرد، بلکه همکاری‌های امنیتی و نظامی را عمیق‌تر کرد. در دهه ۱۳۵۰، رابطه تهران–تل‌آویو از سطح محرمانه به مرحله مشارکت در پروژه‌های تسلیحاتی رسید.

محمدرضا چیت‌سازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر، دراین‌باره می‌گوید:

«در سال ۱۳۵۵، شیمون پرز، وزیر دفاع وقت اسرائیل به همراه آل شویمر، رئیس صنایع هوایی اسرائیل، به تهران سفر کرد. در دیدار با شاه، شش قرارداد نظامی میان دو کشور امضا شد. این در حالی بود که محمدرضا پهلوی به‌دلیل حساسیت منطقه‌ای، از تعهد علنی به اسرائیل خودداری می‌کرد، اما عملاً پشتیبانی کامل از تل‌آویو ادامه داشت.»

گزارش‌های رسانه‌های اروپایی در سال ۱۳۵۶ حاکی از آن بود که حدود ۱۵ هزار نیروی نظامی ایرانی در مراکز آموزشی اسرائیل تحت تعلیم بودند. بسیاری از فرماندهان ارشد ارتش پهلوی به تل‌آویو رفت‌وآمد منظم داشتند و برخی قراردادهای دفاعی با حضور مستقیم ارتشبدهای ایرانی منعقد می‌شد.

در واپسین ماه‌های سلطنت، ژنرال میکائیل بارکی، فرمانده نیروی دریایی اسرائیل، به تهران سفر و با همتای ایرانی خود دیدار کرد. او پیشنهاد توسعه روابط نظامی را داد؛ پیشنهادی که به دلیل وضعیت انقلابی ایران عملی نشد.

نقش پهلوی در حوزه نظامی تنها به همکاری دوجانبه محدود نبود. شاه در نقش دلال اسلحه، خریدهای نظامی برخی کشورها را از اسرائیل مدیریت می‌کرد. یکی از موارد مستند، خرید تسلیحات پاکستان از اسرائیل با واسطه‌گری ایران بود. همچنین تسلیحات اسرائیلی از طریق تهران در اختیار ملا مصطفی بارزانی، رهبر کردهای عراق قرار می‌گرفت.

در همین زمینه، اسدالله علم در خاطرات سال ۱۳۴۹ خود می‌نویسد:

«سفیر پاکستان خواهان دیدار با شاه بود. او گفت اسرائیل، توپ‌های ضدتانک خریداری‌شده توسط پاکستان از طریق ایران را تحویل نداده است. شاه پاسخ داد: پاکستان چه انتظاری دارد وقتی که علناً علیه اسرائیل موضع‌گیری می‌کند!»

پهلوی، معمار خاموش کمپ دیوید / مأموریت شاه در همراه‌سازی سادات با صهیونیسم

رژیم پهلوی در سال‌های پایانی حیات خود، نقش پررنگی در تحولات خاورمیانه ایفا کرد؛ نقشی که همواره در سایه باقی ماند. یکی از مهم‌ترین این نقش‌آفرینی‌ها، پشتیبانی از روند صلح میان مصر و اسرائیل بود. شاه ایران با استفاده از روابط ویژه‌اش با انور سادات، رئیس‌جمهور وقت مصر، تلاش کرد تا او را به پذیرش معاهده‌ای ترغیب کند که بعدها به پیمان کمپ دیوید انجامید؛ توافقی که به مشروعیت‌بخشی اشغالگری اسرائیل منتهی شد.

سارا اکبری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این خصوص توضیح می‌دهد:

«رابطه محمدرضا شاه و انور سادات برخلاف ارتباط ناپایدار شاه با سایر دولت‌های عربی، صمیمی و مستحکم بود. این پیوند باعث شد کمک‌های گسترده‌ای، به‌ویژه در زمینه مالی، از سوی ایران به مصر روانه شود. شاه که می‌دانست سادات از بلوک شرق دل‌زده شده، فرصت را برای نزدیک‌کردن مصر به غرب و تل‌آویو مناسب دید.»

در سال ۱۳۵۲، شاه طی دیداری با گلدا مایر، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، از او خواست در برابر مصر، موضع نرم‌تری اتخاذ کند. در ادامه، تماس‌های غیررسمی و گفتگوهای پنهانی میان تهران و قاهره آغاز شد. شاه ایران عملاً در نقش واسطه‌ای فعال میان سادات و مقامات اسرائیلی ظاهر شد.

دوستی و هم‌سویی شاه و سادات تا جایی پیش رفت که سفر تاریخی انور سادات به سرزمین‌های اشغالی در سال ۱۳۵۴، تنها ساعاتی پس از اعلام رسمی، با حمایت آشکار تهران مواجه شد. محمدرضا پهلوی دومین رئیس دولت جهان بود که از این سفر و آغاز مذاکرات صلح مصر و اسرائیل حمایت کرد – اقدامی که در حافظه تاریخی جهان اسلام به‌عنوان خیانت ثبت شد.

امام خمینی و افشای ماهیت اسرائیل / فتوا علیه رابطه سیاسی و اقتصادی با صهیونیسم

در حالی که رژیم پهلوی در مسیر همکاری‌های پنهان با تل‌آویو پیش می‌رفت، حوزه‌های علمیه شیعه – به‌ویژه در نجف و قم – یکی از نخستین کانون‌هایی بودند که نسبت به خطر گسترش نفوذ اسرائیل هشدار دادند. با اوج‌گیری نهضت اسلامی، موضع‌گیری‌های صریح امام خمینی علیه رژیم صهیونیستی، مسیر روشنی در برابر نیروهای مذهبی و مردم مسلمان ایران ترسیم کرد.

در پی جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶، امام خمینی با صدور فتوایی کم‌سابقه، هرگونه رابطه سیاسی و تجاری با اسرائیل را حرام اعلام کرد. این فتوا، نه‌تنها علیه دولت وقت ایران، بلکه متوجه تمام دولت‌های اسلامی بود که با اسرائیل همکاری یا سکوت پیشه کرده بودند.

رضا سرحدی، محقق تاریخ معاصر، در این باره می‌نویسد:

«امام خمینی، فراتر از محکومیت تجاوزگری اسرائیل، به‌روشنی ریشه‌های شکل‌گیری این رژیم را در حمایت قدرت‌های استعماری، به‌ویژه انگلیس و آمریکا، معرفی کرد. ایشان اسرائیل را ‘ماده فساد در قلب ممالک اسلامی’ نامید که با پشتیبانی بیگانگان در منطقه کاشته شده است.»

امام بارها نسبت به سیاست‌های تفرقه‌افکنانه استعمارگران در میان دولت‌های اسلامی هشدار داد و مبارزه با اسرائیل را تکلیف شرعی دانست. ایشان حتی بهره‌گیری از زکات و صدقات را برای کمک به مردم فلسطین مجاز و ضروری معرفی کرد.

در سال ۱۳۴۷، ایشان بار دیگر تأکید کرد که اگر ملت‌های اسلامی در برابر اسرائیل کوتاهی کنند، «فرصت از دست خواهد رفت و این غده سرطانی، جهان اسلام را تهدید خواهد کرد.»

فتوای امام، جدی‌ترین اعلام موضع دینی و سیاسی علیه اسرائیل در جهان اسلام تا آن زمان بود؛ فتوایی که به تدریج تبدیل به یکی از ارکان فکری انقلاب اسلامی شد و سرانجام، با پیروزی انقلاب در ۱۳۵۷، ایران نخستین کشور جهان شد که سفارت اسرائیل را تعطیل و به نمایندگی فلسطین واگذار کرد.

جمع‌بندی: از حاشیه تا حقیقت / چرا فهم حمایت امروزِ پهلوی‌طلبان از اسرائیل، بدون مرور تاریخ ممکن نیست؟

نگاهی به کارنامه رژیم پهلوی در قبال مسئله فلسطین، روشن می‌کند که حمایت آشکار امروزِ بقایای آن نظام از جنایات صهیونیست‌ها، یک امر تصادفی یا صرفاً سیاسی نیست؛ بلکه ریشه در واقعیتی تاریخی دارد که دهه‌ها در سایه مانده است. از مأموریت‌های کنسولی برای تسهیل مهاجرت یهودیان، تا صادرات نفت ارزان، همکاری‌های نظامی، دلالی تسلیحات، و در نهایت واسطه‌گری شاه در روند سازش مصر و اسرائیل – همه این‌ها نشان می‌دهد پهلوی نه‌تنها بی‌طرف نبود، بلکه یکی از حامیان مهم پروژه صهیونیسم در غرب آسیا محسوب می‌شد.

در نقطه مقابل، موضع‌گیری صریح امام خمینی و دیگر علمای شیعه، از همان دهه ۴۰، نشانگر درکی عمیق و آینده‌نگر از ابعاد دینی، سیاسی و منطقه‌ای خطر اسرائیل بود؛ موضعی که سرانجام در انقلاب ۱۳۵۷ به یکی از ارکان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد.

امروز، بازخوانی این واقعیت‌های تاریخی، بیش از گذشته اهمیت یافته است. چرا که بسیاری از حامیان سلطنت، هم‌زمان با سکوت یا حمایت از جنایات غزه، سعی می‌کنند تاریخ همکاری پهلوی با اسرائیل را انکار یا تطهیر کنند. اما اسناد، خاطرات رسمی، فتوای علما و حتی گزارش‌های نهادهای غربی، تصویری روشن و غیرقابل انکار از آن روابط ترسیم می‌کند.

درک مواضع امروز، بدون شناخت آن گذشته، ناقص است