بازخوانی؛ سید عباس صالحی از تبارشناسی انجمن حجتیه و نسبت آن با ایدههای جمهوری اسلامی ایران میگوید
حجتیه و انقلاب؟
مرگ سید حسن افتخارزاده، رهبر انجمن حجتیه، در 27 دیماه بحثهای قدیمی درباره این تشکیلات را دوباره زنده کرد. انجمن حجتیه که در انقلاب با واکنش امام خمینی روبهرو شد، حالا از دیدگاه سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ، در سه رویکرد سیاسی، رسانهای و علمی مورد بررسی قرار گرفته است.
به گزارش جهت پرس؛ تاکنون از هیچ شخصیتی بهاندازه مرحوم حلبی در انجمن حجتیه نامی به میان نیامده است. اگر موافق باشید، در ابتدا به ارزیابی شخصیت مرحوم حلبی بپردازیم.
ازآنجاکه انجمن حجتیه تشکیلاتی است که شخص محور تشکیل و مدت طولانی نیز به همین ترتیب مدیریت شده است، لذا این نقطه، نقطه آغازین مباحث انجمن است. شناخت شخصیت ایشان نیز میتواند در برخی تحلیلها پیرامون انجمن، راهگشا باشد و میبایست در ابعاد مختلف به تحلیل شخصیت ایشان پرداخت.
بعد اول شخصیت مرحوم حلبی، سابقه علمی ایشان است. ایشان شاگرد مرحوم میرزا عبدالجواد نیشابوری، مشهور به ادیب اول بوده و همچون بسیاری از پروردگان حوزه خراسان، در ادبیات عرب تبحر داشته است. در دورههای عالی در محضر درس مرحوم میرزا احمد آقازاده، پسر آخوند خراسانی و نیز مرحوم حاجآقا حسین قمی حضور داشته که هر دو، از مراجع و مجتهدین قابلتوجه عصر خود بودهاند. در حیطه مباحث فلسفی نیز، همچون بسیاری از افرادی که بعداً به مکتب تفکیک تمایل پیدا کردهاند، در ابتدا از شاگردان مرحوم حاجی فاضل و مرحوم آقابزرگ حکیم شهیدی بوده است. اما پس از ورود مرحوم میرزا مهدی اصفهانی از نجف به مشهد و پایهگذاری مکتب تفکیک یا مکتب معارفی خراسان، در درس ایشان حاضر شده و یکی از اصلیترین تقریرات دروس ایشان را مینویسد.
بعد دوم، حوزه خطابی شخصیت ایشان است. وی همچون بسیاری از تحصیلکردگان حوزه علمیه خراسان، از خطبای مطرح کشور شناخته میشود. شیوههای خطابی مرحوم حلبی، شیوههای منحصربهفردی بوده است.
بعد سوم شخصیت مرحوم حلبی، بعد سیاسی شخصیت ایشان است. وی مقارن با حوادث ملیشدن صنعت نفت، از شهریور ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۱ تا حدودی به فضای سیاست نزدیک شد. در این زمان، دو مجموعه «انجمن پیروان قرآن» و «کانون نشر حقایق اسلامی» بهعنوان اصلیترین جریانات سیاسی شهر مشهد در دفاع از ملیشدن صنعت نفت مطرح بودند. مرحوم حلبی با هر دو مجموعه رابطهای نزدیک داشت و خطابههایی را نیز در هر دو مجموعه ایراد میکرد.
در انتخابات مجلس هفدهم شورای ملی نیز ایشان از کاندیداهای مطرح مشهد بود. اما در جریان اختلافات مربوط به حوادث آن دوران و موافقتها و مخالفتها، به این نتیجه رسید که از شرکت در انتخابات انصراف دهد و مشهد را بهقصد تهران ترک کرد. البته دلایل این تصمیم سخت، بهرغم آنکه جریانهای مختلف سیاسی مشهد نیز از ایشان حمایت میکردند، هنوز در ابهام قرار دارد. ازاینپس، فعالیتهای سیاسی از این سنخ از مرحوم حلبی مشاهده نمیشود. البته پس از انقلاب نیز یکبار کاندیدای مجلس خبرگان قانون اساسی از مشهد شد که آرای لازم را کسب نکرد.
ظاهراً ورود مرحوم حلبی به تهران مقارن با بحث شکلگیری انجمن ضدبهائیت یا انجمن حجتیه است.
بله. این مقطع آغازین فعالیتهای انجمن است. البته انجمن حجتیه را میتوان در چهار مقطع تاریخی، طبقهبندی، ارزیابی و تحلیل کرد.
1. مرحله اول و دوران قبل از تأسیس رسمی از سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۶
2. مقطع دوم از دوران تأسیس رسمی در سال ۱۳۳۶ تا پیروزی انقلاب
3. مقطع سوم از پیروزی انقلاب تا سال ۱۳۶۲ که انجمن اعلام تعطیلی میکند
4. مقطع چهارم از سال ۱۳۶۲ تا حال حاضر
در بحث مقطع اول شکلگیری انجمن، شاید جدیترین سؤال این باشد که چرا بهائیت بهعنوان نقطه هدف مبارزات مرحوم حلبی تعریف شد؟
به این پرسش پاسخهایی داده شده که یکدیگر را نفی نمیکنند و میتوان آنها را با هم تلفیق کرد. نخستین مطلب، انگیزههایی بود که مکتب معارفی خراسان در حوزه اعتقادات ایجاد کرد. بهگونهای که پرورش متکلمین در دستور کار مکتب معارفی خراسان قرار گرفت. مرحوم حلبی نیز تعلقات خود را به حوزههای اعتقادی زمان خود و از جمله بهائیت معطوف کرد.
مطلب دوم این است که مرحوم حلبی مطالعات پیشینی پیرامون بهائیت داشت و نیز تحتتأثیر افرادی بود که پیرامون بهائیت، مطالعات جدی داشتند. از جمله این افراد میتوان به مرحوم آیتالله شیخ احمد شاهرودی اشاره کرد که نقد جدی به کتاب «بیان» داشت که از آثار مهم بهائیت است. اتفاقاً جد مرحوم شاهرودی نیز در شاهرود توسط بابیها به قتل رسیده بود.
نکته سوم، بهائی شدن عدهای از کسانی است که به مرحوم حلبی بسیار نزدیک بودند، از جمله سید عباس علوی، همحجره مرحوم حلبی.
این عوامل و برخی دیگر از عوامل، موجب آن شد که مرحوم حلبی با ورود به تهران، زمینه اصلی کار خود را به مبارزه با بهائیت معطوف کند و برای این کار، اقدام به کادرسازی کند. این حرکت، نخستین تشکل جدی علیه بهائیت بوده است.
البته از نکات قابلتوجه در همین زمینه این است که مرحوم حلبی در کادرسازی، به حوزههای علوم دینی مراجعه نمیکند. وی اولاً بهجای شهرهایی مثل قم و مشهد، تهران را انتخاب میکند. ثانیاً نیروهایش را از محیطهای فرهنگی و علمی جدید و بازاریان انتخاب میکند؛ لذا در نسلهای اول و دوم انجمن، به جز خود ایشان، روحانی شاخصی دیده نمیشود. پس از آن نیز بهندرت از روحانیون در کادرهای اصلی انجمن بهرهگیری میشود. این مطلب نیز از سؤالهای موجود در شکلگیری انجمن حجتیه است.
البته برای این مطلب استدلالهایی از سوی انجمن ارائه شده است. مثلاً اینکه اگر در مباحثات میان بهائیت با نماینده انجمن که از میان قشر غیرروحانی انتخاب شده، غلبه از سوی بهائیت بود، دین و نماد آن (روحانیت) از آسیب مبرّا میماند. در صورت غلبه انجمن نیز این دین بود که غلبه پیدا کرده بود؛ لذا در هر دو صورت پیروزی و شکست، به نهاد دین و روحانیت آسیبی وارد نمیشد.
از دیگر استدلالها آن است که انجمن عقیده داشت صحبت یک فرد غیرروحانی در فضای آن روز که متأثر از حضور تحصیلکردگان در علوم و فنون مختلف بود، ممکن بود تأثیر بیشتری داشته باشد.
آغاز معرفی انجمن به طور رسمی در سال ۱۳۳۶ بوده است. شاخصهای این دوره را چگونه تحلیل میکنید؟
مرحله دوم فعالیتهای انجمن، مرحله تأسیس و گسترش است که از سال ۱۳۳۶ آغاز و تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ ادامه مییابد. انجمن در این دوره فعالیتهای متعددی را انجام میدهد. نخستین فعالیت، ساختارسازی و وجود نگاه تشکیلاتی در انجمن است. در این کادرسازی میتوان به ایجاد چند گروه شاخص اشاره کرد.
– گروه تدریس و نگارش که به تدوین متون آموزشی حلقههای علمی انجمن میپرداخت. البته جزوات تهیه شده میبایست پس از مطالعه به گروه تحویل داده میشد و لذا از این جزوهها چیزی در دسترس عموم باقی نمانده است.
– گروه سخنرانی که به تربیت نیروهای خطیب مشغول بود.
– گروه ارشاد که با افراد در معرض بهائی شدن مرتبط میشدند و سعی در بازگرداندن آنها داشتند.
– گروه تحقیق که در حقیقت ضداطلاعات انجمن بود. افراد این گروه در میان بهائیان نفوذ میکردند و به جمعآوری اطلاعات میپرداختند.
– گروه ارتباط با خارج که باتوجهبه خروج سران بهائیت از ایران و فعالیتهای آنها در خارج از ایران، این گروه در فضاهای بینالمللی فعالیت میکرد.
– گروه کنفرانس که مسئولیت برگزاری کنفرانسها و جلسات بزرگ انجمن را به عهده داشت.
مشاهده میکنید که انجمن، فعالیتهای منظم و جدی را در دستور کار خود داشته است.
دومین فعالیت عمده انجمن در این دوره، گسترش شعب بود. یعنی با ایجاد شعب متعدد در اکثر شهرهای ایران تحت عنوانهای مؤسسه یا انجمن یا بیت امامزمان(عج) به فعالیت مشغول شدند.
در این دوره، انجمن حجتیه به کادرسازی توجه ویژهای داشت و به جذب نیروهای مستعد و باهوش از طریق مدارس تحت پوشش یا مرتبط همت گمارد. ازآنجاکه فعالیت انجمن صرفاً مبارزه با بهائیت معرفی میشد، افراد قابلتوجهی از خانوادههای مذهبی با آنها مرتبط شدند. از جمله مدارس بسیار قابلتوجه انجمن میتوان به مدرسه علوی تهران اشاره کرد که نسل قابلتوجهی از نیروهای انجمن از میان آنها جذب شدند. البته بسیاری از این افراد بهتدریج از انجمن فاصله گرفتند و برخی نیز همچنان با انجمن ماندند.
یکی دیگر از نکات قابلتوجه تجربههای روشی انجمن است که در نوع خود، بسیار قابلمطالعه است. اولین نکته در این بحث، کلیشهشکنی در فضا و مکان طرح مباحث و ایراد سخنرانیها است. بهگونهای که فضای بحث از فضای مرسوم مذهبی که عبارت از منبر و قالی است، به تریبون و صندلی تبدیل شد. این نوگرایی ارتباطی در فضای رو به مدرن اجتماعی، نکتهای قابلتوجه بود.
نکته دوم در روشها، تبدیل جشنهای نیمه شعبان به یک جریان مدنی – مذهبی سراسری بود که به شکلگیری تجمعات بسیار بزرگ منجر میشد. این محیط در حقیقت نمایش عمومی فعالیتهای انجمن بود.
نکته سوم اینکه انجمن تلاش داشت طبقه متوسط اجتماعی را درگیر فعالیتهای خود کند. آراستگیهای محیطی که به آن اشاره شد نیز در همین راستا بود. این آراستگی و به تعبیر دیگر نوگرایی به سخنران جلسه تسرّی پیدا میکرد و تشکیل کنفرانسهای ثابت ازجمله همین فعالیتهای نوگرایانه بود. آخرین نکته در این بخش، نهان روشی بودن فعالیتهای انجمن در این مقطع است. بهگونهای که بهاصطلاح خود اصل تقیه را در دستور کار قرار داد. البته این عمل بهنوعی به ایجاد هویت و جاذبه در میان هواداران انجمن هم منجر میشد.
انجمن چه مواجههای با پیروزی انقلاب اسلامی و حوادث پس از آن داشت؟
برای پاسخ به این پرسش، میبایست به بازخوانی فصل سوم از فعالیتهای انجمن از شکلگیری انقلاب تا سال 1362 پرداخت. در این مقطع، چند اتفاق قابلملاحظه است؛ نخست آنکه انجمن با یک انقلاب اجتماعی و سیاسی غیرمنتظره مواجه شد که به یک انفصال سیاسی- اجتماعی از ناحیه انجمن منجر شد؛ چراکه نه پیروزی چنین انقلابی را پیشبینی میکرد و نه باوری جدی نسبت به آن داشت.
مطلب دوم آنکه پس از گستردگی انقلاب، انجمن سعی داشت تاحدی با حرکت انقلابی مردم همراه باشد، ازجمله این همراهیها میتوان بهاضافه شدن تبصرههایی در اساسنامه انجمن مبنیبر همراهی با حرکت مرحوم امام خمینی(ره) اشاره کرد. هرچند این همراهیها بسیار محدود بود.
سومین نکته آنکه حرکتهای انجمن در این دوره از مبارزه با بهائیت به مبارزه با مارکسیسم معطوف شد یا لااقل اینکه در کنار نقد بهائیت، به نقد مارکسیسم نیز پرداخته شد.
چهارمین مطلب این است که از این زمان، جدایی برخی افراد از انجمن و افشاگریهای آنان علیه انجمن آغاز شد و انجمن به عدم همراهی با حرکت انقلابی امام(ره) و مردم متهم شد.
مطلب پنجم صفبندیهایی است که در ارتباط با انجمن صورت پذیرفت. تا قبل از سال 1357 جبههبندی علنی (بهجز بهائیت که مخاطبان اصلی حرکت انجمن بودند)، علیه آنان صورت نمیپذیرفت، اما پس از سال 1356 انجمن با چند فضای انتقادی روبهرو شد.
نخستین منتقدان انجمن، حزب توده بودند که پس از سال 57 سعی بر آن داشتند تا جبهه علیه خود را جریان ارتجاع به رهبری انجمن حجتیه معرفی کنند، لذا در نوشتهها و سخنرانیهای حزب توده، مخالفتهای جدی علیه انجمن حجتیه وجود داشته و دارد. بهنحوی که نوعی بزرگنمایی نسبت به انجمن حجتیه از سوی حزب توده و جریان مارکسیسم صورت پذیرفته است.
دومین مخالفان جریان انجمن که در گروههای مذهبی و البته با فاصله از گروههای خط امام معرفی و دستهبندی میشوند، جنبش مسلمانان مبارز و جریان میثمیها هستند که بخشی از مجاهدین خلق بودند. نشریه «امت» که توسط جنبش مسلمانان مبارز و نیز نشریه «راه مجاهد» که توسط میثمیها منتشر میشد، هریک بهنوعی در مخالفت جدی با انجمن تلاش میکردند.
سومین گروه مخالفان، جریان بهاصطلاح خط امامی پس از انقلاب است که سه دیدگاه متفاوت را میتوان در آنها مشاهده و ارزیابی کرد:
1- کسانی که انجمن را نسبتاً میپذیرفتند و آن را قبول داشتند و حمایتهای علنی یا شبهعلنی از انجمن داشتند. 2- مخالفان جدی انجمن که از تریبونهای رسمی کشور به انتقاد صریح از انجمن میپرداختند. 3- معتدلها که انجمن را در دو طیف انقلابی و منفی طبقهبندی میکردند و اعتقاد داشتند نمیتوان بهطور یکسان درباره انجمن و انجمنیها قضاوت کرد.
موضع امام خمینی(ره) نسبت به انجمن چگونه بود؟
حضرت امام در مقاطع زمانی مختلف، نگاه متفاوتی نسبت به انجمن داشتند. موضع ایشان تا سالهای 49 و 50، نهتنها موضعی مخالف نبود که اتفاقاً از حرکت انجمن علیه گسترش بهائیت حمایت میکردند، حتی اجازه داده بودند وجوهات شرعیه زیرنظر مرحوم حلبی هزینه شود اما این حمایت، کمکم رنگ باخت. در سالهای نزدیک به انقلاب، نظر خود نسبت به ارائه وجوهات به انجمن را پس گرفتند. این انتقادات البته غیرصریح و بدون نام بردن از انجمن در سالهای 61 و 62 به اوج خود رسید که منجر به تعطیلی انجمن شد. در سالهای پایانی حیات امام خمینی(ره) نیز انجمن بهصراحت بهعنوان یک خطر از سوی ایشان معرفی شد.
شما به تعطیلی انجمن در سال 1362 اشاره کردید. آیا در این مقطع انجمن بهطورکلی منحل شد؟
خیر، انجمن منحل اعلام نشد و صرفاً اعلام عدم فعالیت از سوی انجمن صورت پذیرفت. انجمن و اعضای آن در دوره پس از تعطیلی و در ارتباط با فعالیتهای اجتماعی، با محدودیتهایی مواجه شدند که از آن جمله میتوان به فیلترشدن و حذف آنها در گزینش ادارات دولتی اشاره کرد. البته فعالیتهای انجمن پس از تعطیلی بهنوعی در حلقههای امنیتی کشور تعریف میشود و بررسی جریان فعالیتهای آنها مدل متفاوتی پیدا میکند؛ چراکه از این دوره به بعد، انجمن خروجیهای علنی چندان زیادی نداشته است.
اگر بخواهیم فارغ از فضای سیر تاریخی به انجمن نگاه کرده و فعالیتهای آنها را ارزیابی کنیم، تحلیلها بیشتر متوجه فضاهای سیاسی خواهد شد یا فضای فکری؟
هر دو منظر قابلارزیابی است، یعنی انجمن را میتوان هم در حوزه عقیدتی – فکری و هم در حوزه دیدگاهها و مواضع سیاسی تحلیل کرد.
نکات مطرح در زمینه عقیدتی و فکری انجمن، در چند زمینه قابلتحلیل و ارزیابی است:
1- انجمن بهلحاظ نگرش فکری، نگرش مکتب تفکیک را دارد و میراثدار آرا و اندیشههای آنان است که این مطلب از سوی آنان انکار نمیشود.
2- گفته میشود انجمن معتقد است باید معصیت زیاد شود تا امام عصر(عج) ظهور کند. این مطلب توسط انجمن رد میشود و گذشته فکری و رفتاری خود را منافی با آن میدانند.
3- انجمن معتقد است هر قیامی قبل از قیام امام عصر(عج) محکوم به شکست و قیامی باطل است. انجمنیها خودشان این مطلب را انکار میکنند و آن را صرفاً یک اتهام میدانند.
4- انجمن به تقریب میان شیعه و سنی معتقد نیست و به مسائل اختلافی و تفرقهبرانگیز دامن میزند. البته این تفکر و روش مختص به انجمن نیست و جریانهای دیگری نیز از این تفکر و روش بهره میبرند.
5- انجمن معتقد به جدایی دین از سیاست است. هرچند این مطلب نیز از سوی انجمن انکار میشود، اما در فعالیتهای انجمن، فاصله آنها از عمل سیاسی مشهود است.
6- انجمن حجتیه غالباً از مراجع غیرسیاسی حمایت کرده و میکند و تقلید از آنها را در دستور کار خود داشته و دارد. این مطلب با توجه به زمینههای مختلف فکری و اعتقادی انجمن، مطلبی دور از ذهن نیست.
اما آنچه امروزه از انجمن حجتیه بهعنوان یکی از گروهها و جریانات فکری معاصر بهعنوان یک جریان انحرافی یاد میکند، مطالبی است که در حوزه سیاسی به آنان نسبت داده میشود. این موارد چیست و تا چه میزان قابلاستناد است؟
از بعد دیدگاه و مواضع سیاسی انجمن حجتیه نیز موارد متعدد و متنوعی قابلتحلیل و ارزیابی است که از این منظر میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
– انجمن با حرکت سیاسی و انقلابی حضرت امام خمینی(ره) همراه نبود و چنین به نظر میرسد حرکتهای خود را در مخالفت با حرکت انقلابی مردم تعریف میکرد. از شواهد این مطلب، برگزاری جشنهای نیمه شعبان از سوی انجمن در سال 1357 است که بهرغم توصیه امام به عدم برگزاری آیینها و مراسم جشن و شادمانی صورت پذیرفته است. البته اسنادی وجود دارد که در برخی شهرها ازجمله اصفهان، همدان و… دستور به تعطیلی جشن از سوی کادر مرکزی انجمن صادر شده، لذا نمیتوان این مطلب را بهعنوان یک موضوع مستند در مخالفت انجمن پذیرفت.
– ارتباط انجمن حجتیه و ساواک در قبل از پیروزی انقلاب مطلبی قابلتأمل است. در این زمینه اتهامات ذیل به انجمن وارد شده است:
الف- سپردن تعهد به ساواک از سوی انجمن که به ادعای انجمن، برای این بوده تا بتوانند جلسات خود را برگزار کنند و برگزاری جلسات بدون سپردن تعهد به ساواک یا ژاندارمری ممکن نبوده است.
ب- مبارزین انقلابی توسط انجمنیها به ساواک معرفی شدهاند. انجمن این مطلب را انکار میکند.
ج- برخی گمانهزنیها حکایت از ارتباط رهبران انجمن با ساواک دارد. افرادی همچون عزت شاهی در خاطرات خود، به ذکر شواهدی نیز پرداختهاند.
د- مطلب دیگر پیرامون فعالیتهای سیاسی انجمن، فاصله داشتن آنها از حرکتهای سیاسی زمان خود است. این مطلب در اساسنامه انجمن هم به چشم میخورد و عدم همراهی انجمن با حرکتهای انقلابی نیز از همین منظر صورت پذیرفته است. باوجود این، افراد سیاسی قابلتوجهی نیز در انجمن بودهاند که یا تا زمان پیروزی انقلاب در انجمن حضور داشتهاند یا آنکه لااقل مدتی را با انجمن همراه بوده و سپس از آن فاصله گرفتهاند.
ه- انجمن بهنوعی به تبلیغ یک مذهب سفید میپرداخت که نوعی عافیتطلبی را در میان مذهبیها رواج داده و از حضور در فضاهای سیاسی امتناع میکرد.
بحث بعدی، عدم همراهی انجمن با انقلاب در حوادثی است که طی سالهای 1357 تا 1360 در ایران اتفاق افتاد. بهرغم اینکه این حوادث از تحرکات کردستان تا ترکمن صحرا و ترور شخصیتها و تغییر دولت و… حوادثی سرنوشتساز در تاریخ ایران بود، اما انجمن در این حوادث حضور فعالی نداشت و صرفاً هر از چندی با انتشار اطلاعیه و… نشانههایی از همراهی را بروز میداد.
انجمن در دفاع مقدس حضور چشمگیر نداشته است. هرچند انجمنیها از شهادت 70 شهید وابسته به انجمن در جنگ تحمیلی نام میبرند، اما حتی در صورت صحت داشتن این موضوع، این عدد در مقایسه با اعضای فعال این جریان عددی ناچیز بوده است. این ابهامات نسبت به مواضع انجمن در سالهای پایانی جنگ نیز ادامه پیدا میکند.
آخرین مطلب بحث ولایتفقیه و انجمن است. هر چند پس از پیروزی انقلاب، تبصرههایی در حمایت از امام خمینی(ره) به اساسنامه انجمن افزوده شد، اما حرکتهای اعضای انجمن این موضع را با علامت سؤالهایی جدی مواجه میسازد.
نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.