حاتمیکیا بازگشته است
موسی، روایت غلبه ایمان بر تردید و دست یافتن به مقام یقین است. حاتمیکیا در فیلمی 140دقیقهای به خوبی سیر و سلوک مادر موسی را در دوگانه بنیاسرائیل-کاخ فرعون روایت کرده است

به گزارش جهت پرس؛ به نقل از صبح نو، ابراهیم حاتمیکیا همچنان در دامنه آتشفشان زندگی میکند و این انصافا کار سختی است. از دیدهبان تا موسی در این حدود چهار دهه او نه راه گوشهنشینی و افسردگی هنری پیشه کرده و نه مشغول تجاریسازی شده است.
حاتمیکیا همان حاتمیکیا، مسألهمند و دارای دغدغه است که انگار راهی جز آنچه شهید آوینی گفته بود، ندارد؛ زیستن بر دامنه آتشفشان. انگار این تقدیر ابراهیم است. اکنون پس از حدود 6 سال حاتمیکیا به جشنواره فجر بازگشته است. با موسی که شاید طلوع دوبارهای برای کارگردان 63 ساله ما باشد.
تعبیر من از زیستن بر دامنه آتشفشان یعنی در زمانه زیستن، کارگردان زمانه خود بودن. فرار نکردن از پرسشهای بزرگ و روایت کردن جامعه. همان چیزی که امروز کم است و در این چهار سال گذشته شاید اصلا نبود. از ابتدای انقلاب تا پایان دهه 90 از میان سینما میتوان فهمید در جامعه ایران چه خبر است. در سیاست چه خبر است. در سینمای فرهادی تصویری از طبقه متوسط میتوان دریافت. میتوان فهمید که این طبقه کجاست و چه میکند. کاری که مهرجویی با طبقه بالا انجام داد و به دنیای بورژوازی رفت و کاری که روستاییمتقدم – قبل از برادران لیلا- درباره طبقه پایین انجام داده بود که شاید ریشه در سینمای چپ خانم بنیاعتماد هم داشت؛ اما از همه اینها جلوتر ابراهیم حاتمیکیا بود.
واقعا جلوتر. چراکه در بستر داستان و سینما، یک عکس گویا و شفاف از «وضعیت» در هر دورهای دست تماشاگر میداد و هم ذهن روشنفکران و مدیران و هم جامعه را تسخیر میکرد. سینمایی که عامه میفهمید و خاصه دنبال میکرد. سینمایی که در سالن تمام نمیشد. حاتمیکیا در تمام سالهایی که فیلم ساخت، در اکثر فیلمهایی که ساخت، پرسشهای بزرگ را در دل داستان و با کاراکترهای مخالف طرح کرد. سینمای او هرگز یکسویه و یکطرفه نبود. آدمها با هم حرف میزنند، دعوا میکنند و حرف نگفته باقی نمیماند. یک طرف ماجرا در سینمای حاتمیکیا، لال نیست. همه حق دارند حرف بزنند.
کرخه همین است. بین سعید و خواهر ضد انقلابش گفتوگو برقرار است. بین سعید و رفیق بریدهاش که در مسیر پناهندگی است، رابطه برقرار است. سینمای حاتمیکیا یکطرفه و دیکتاتوری نیست، بلکه دموکراسی است. همه طرفها حرف میزنند و حق انتخاب هم وجود دارد. در آژانس هم همین است. همه حرف میزنند. همه هستند. هیچ بخشی از جامعه غایب نیست. در به نام پدر هم همینطور است. در به رنگ ارغوان هم حتی و در گزارش یک جشن توقیفی و اینگونه است که میتوان جسارت داشت و گفت اگر حاتمیکیا نبود، سینمای ایران از جامعه عقبتر بود و شاید حتی چیزی به اسم سینمای انقلاب وجود نداشت. حاتمیکیا در این میان ایستاد و نرفت. کم، توقیف نشد که معروفترینش موج مرده و جشن و ارغوان است؛ اما همین کرخه هم توقیفی بود و همین آژانس. ایستادن در دامنه آتشفشان اما سخت است. خیلیها آمدند و رفتند. مهدویان یکی از همینها بود. با ایستاده در غبار که سوال بزرگی در دست داشت تا نیمروزها که همه فیلم «روز» بودند و فیلم «وضعیت» اما سوالهای مهدویان عوض شد و رفت به یک سینمای دیگر. تا حتی سعید سهیلی که انصافا آدم صادق و شفافی است که روزگاری سینمای حاتمیکیا را ادامه میداد؛ اما حالا یک کارگردان دیگر شده است. تا حتی اطیابی عزیز که انسان شریفی است؛ اما الان فیلمهایش دنیای دیگری دارد. حتی مؤتمن که روزگاری «شبهای روشن» شریف و یگانه را ساخت و امروز انگار عاصی شده است. در این بازار پرهیاهو اما ابراهیم همانی است که بود. کارگردانی که با قلبش فیلم میسازد و چون اینگونه فیلم میسازد، فیلمش بر قلب مینشیند.
حاتمیکیا اما در موسی هم در دامنه آتشفشان زندگی میکند. او باید به سراغ یک قصه بزرگ و عظیم قرآنی برود که همه آن را شنیدهایم. قصه تولد و به نیل سپردن موسی. قهرمان این داستان برخلاف خیلی از فیلمهای قبلی او که مردان بودند این بار یک زن است؛ «یوکابد» مادر موسی و این فیلم به راستی فیلم مادر بزرگوار نبی خدا است. داستان حرکت از تردید به ایمان و آخر کار یقین. او کار سختی در پیش دارد؛ روایت داستان خانه پیامبر خدا. در میانه حیرت قومش و ظلم فرعون. داستان او یکسره داستان معجزه است و این مادر موسی است که در میانه معجزهها، به خداوند یقین میکند و فرزندش را به نیل میسپارد. حاتمیکیا در موسی خودش را کنار زده و کاملا تسلیم کلام و وحی خداوند است و این شاید بزرگترین تفاوت ابراهیم در 63 سالگی است. اگر در تمامی سالهای کارگردانی، حقیقت از دل زد و خوردهای کلامی و فکری بیرون میآمد، اینجا در موسی او خود را به وحی و یقین سپرده و فقط داستان میگوید و چه خوب این داستان را میگوید.
بدون لکنت و همه فهم. حاتمی کیای موسی انگار می خواهد خود را مانند گهواره به نیل بسپارد و به همین واسطه سرشاز از یقین و طمانینه است. تعبیر متناقض شاید این باشد که او در میانه آتشفشان خود آرام است. و این آرامش و نرمی و لطافت در سراسر موسی دیده می شود. در سراسر این فیلم اعتماد به وعده الهی مشهود است که مترس و غمگین مباش و انگار انسان امروز مخاطب این کلام الهی است. او معجزه موسی را زندگی کرده، باور کرده و بعد آن را به تصویر آورده . حاتمی کیا از خودش شروع کرده و این حس به مخاطب هم منتقل شده که نترس و غمگین مباش. اراده خداوند از ضرب و زور فرعون بالاتر است و از موج های نیل قدرتر است و راه خود را از دل کاخ فرعون هم پیدا می کند. این همان پیامی است که یافتنش سخت شده. در روزگار فرصت طلبی ها و دنیایی شدن ها ، موسی پیام بازگشت به فطرت انسان است که همان فطرت خدایی است. خدای موسی، خدای امروز و فردا هم هست و همچنان اراده فرعون ها در مقابلش تسلیم است. مشکل از ما انسان ها است که نداها را نمی شنویم و نشانه ها را نمی بینیم. عقل ایمانی را که همان عقل مادر موسی است به عقل مادی واگذار کرده ایم و چه توقعی است که از دل عقل ابزاری ، انسان مومن بیرون بیاید. داستان موسی داستان اعتماد به خداوند است. داستان سپردن تکه جان به نیل متلاطم. همان خدایی که موسی را از بند ماموران فرعون می رهاند، دستور می دهد که موسی را به نیل بسپار. رها کن. رها کردن سخت است. تردید می تواند کار را خراب کند. تردید تاریخ را عوض کرده. اگر تردید نبود کار به اینجا نمی کشید. و اگر جهان سراسر ظلم نشده و هنوز نوری وجود دارد همه از ایمان است. موسی داستان غلبه ایمان بر تردید است و چه خوب داستانی. حاتمی کیا در 63 سالگی چه خوب از غلبه بر تردید و زیبایی ایمان و یقین گفته و چه خوب بازگشته . او در بازگشت از فرج و انتظار می گوید. که اگر انتظار با ایمان و یقین باشد، فرج و ظهور نزدیک است. ظهور به ایمان منتظران گره خورده. منتظر مومن گشایش گر است.
یکی از بهههترین های صنعت سینما هستش ایشون