ترور فرمانده حزب‌الله در قلب ضاحیه؛ ورود اسرائیل به فاز جدید نبرد و معادلات متزلزل بازدارندگی

ترور هیثم علی طباطبایی، فرمانده ارشد نیروهای رضوان، در قلب ضاحیه جنوبی بیروت، مرحله تازه‌ای از تنش میان حزب‌الله و رژیم صهیونیستی را رقم زده است؛ اقدامی که به‌گفته تحلیلگران، تلاشی آشکار برای تغییر قواعد نبرد و انتقال درگیری‌ها به عمق مناطق تحت کنترل مقاومت است.

ترور فرمانده حزب‌الله در قلب ضاحیه؛ ورود اسرائیل به فاز جدید نبرد و معادلات متزلزل بازدارندگی
273782

به گزارش جهت پرس؛ الناز رحمت نژاد کارشناس رسانه در امور منطقه در یادداشتی نوشت: ترور فرمانده ارشد نظامی حزب‌الله لبنان، هیثم علی طباطبایی (ابو علی)، در محله حاره‌حریک بیروت که نفر دوم نظامی حزب الله و معمار نیروهای رضوان بود، صرفاً یک عملیات تروریستی نبود بلکه تلاش آشکار تل‌آویو برای بازتعریف منازعه بود؛ تلاشی که بیش از آنکه قدرت اسرائیل را نشان دهد، تزلزل بازدارندگی و نیاز آن به نمایش‌های پرریسک را آشکار می‌کند.

ورود مجدد رژیم صهیونیستی به قلب ضاحیه جنوبی، پس از ماه‌ها تمرکز حملات بر جنوب و بقاع، حکایت از آن دارد که ارتش اشغالگر قدس عملاً تصمیم گرفته است میدان نبرد را به مرکز ثقل مقاومت منتقل کند و خطوط قرمز گذشته را لغو نماید. این عملیات، که با دقت بالا و استفاده از تسلیحات نقطه‌زن صورت گرفت، توسط تحلیلگران لبنانی به عنوان «آغاز مرحله‌ای جدید» تفسیر شده است؛ مرحله‌ای که در آن آتش‌بس اعلام شده پس از جنگ ۲۰۲۴، معنای واقعی خود را از دست داده است.

نفوذ به قلب ضاحیه، جایی که از لحاظ امنیتی به عنوان “قلعه” حزب‌الله شناخته می‌شود، نشان‌دهنده اعتراف تلویحی دولت صهیونی به ناتوانی تل‌آویو در محدود کردن مقاومت در میدان های درگیری سنتی است.

این تغییر در استراتژی رژیم صهیونیستی ابعاد متعددی دارد. نخست، لغو خطوط قرمز است؛ پیش از این، درگیری‌ها عمدتاً در جنوب لبنان متمرکز بود، اما نفوذ به حاره‌حریک، که مرکز فرماندهی و سکونت بسیاری از رهبران ارشد است، نشان‌دهنده اعلام جنگی جدید علیه زیرساخت‌های حیاتی حزب‌الله در پایتخت است.

دوم، پیام بازدارندگی متقابل است؛ ارتش اشغالگر قدس تلاش می‌کند با هدف قرار دادن فرماندهان ارشد در مناطق امن، این پیام را مخابره کند که “هیچ مکان امنی” برای رهبران حزب‌الله وجود ندارد و این امر با هدف ایجاد “هراس سازمانی” دنبال می‌شود. در نتیجه، این ترورها نشان می‌دهند که تل‌آویو دیگر به دنبال محدود کردن درگیری‌ها نیست، بلکه هدف اصلی‌اش تضعیف ساختار فرماندهی و کنترل حزب‌الله از طریق حذف مهره‌های کلیدی است.

نکته کلیدی در تحلیل این عملیات، نحوه استفاده رژیم صهیونیستی از دوره به اصطلاح «آتش‌بس» است. گزارش‌ها نشان می‌دهد که این دوره نه یک دوره آرامش، بلکه یک فرصت طلایی اطلاعاتی برای دولت صهیونی بوده است. ارتش اشغالگر قدس از این فرصت برای شناسایی دقیق محل استقرار فرماندهان مقاومت و کاهش سطح امنیتی و حفاظتی آن‌ها از طریق ایجاد حس آرامش کاذب بهره برده است. این تاکتیک اطلاعاتی بر این فرض استوار است که پس از دوره‌ای از تنش، نیروهای امنیتی طرف مقابل ممکن است سطح هوشیاری خود را کاهش دهند.
عملیات ترور طباطبایی، نتیجه مستقیم همین رصد اطلاعاتی در دوره آتش‌بس بوده است. این اقدام در امتداد زنجیره‌ای از ترورهای هدفمند علیه فرماندهان ارشد (مانند فؤاد شکر و ابراهیم عقیل و سید حسن نصرالله) صورت گرفته و نشان می‌دهد که تل‌آویو پروژه‌ای نظام‌مند برای ضربه زدن به رأس هرم فرماندهی مقاومت را دنبال می‌کند. اجرای چنین عملیاتی در قلب بیروت بدون دسترسی به اطلاعات عمیق و چندین لایه از نفوذ، تقریباً ناممکن است و تحلیل‌ها حاکی از آن است که این عملیات دقیق بدون هماهنگی و چتر حمایتی ایالات متحده (از لحاظ اطلاعاتی و لجستیکی) میسر نبوده است.

در این میان، سکوت کشورهای عربی که در گذشته در مورد نقض حاکمیت لبنان اعتراض می‌کردند، نشان‌دهنده تغییر در محاسبات منطقه‌ای و پذیرش ضمنی این عملیات‌ها است که به تل‌آویو اجازه می‌دهد دامنه عملیات خود را بدون نگرانی از واکنش‌های دیپلماتیک منطقه‌ای گسترش دهد. رژیم صهیونیستی در فاز «ریسک‌پذیری حداکثری» پس از ۷ اکتبر، معتقد است ترور رهبران می‌تواند از جنگ تمام‌عیار جلوگیری کرده و بازدارندگی را از طریق ایجاد «هراس سازمانی» بر حزب‌الله تحمیل کند.

اما تحلیلگران محور مقاومت، این برداشت دولت صهیونی را یک خطای محاسباتی بزرگ می‌دانند. حزب‌الله لبنان طی دو دهه گذشته نشان داده است که سازمانی با ساختاری انعطاف‌پذیر، شبکه‌ای و چندلایه است که برای مقابله با حملات اطلاعاتی و ترورهای هدفمند طراحی شده است. تاریخ نشان داده است که ترور رهبران، به جای تضعیف، معمولاً به تشدید پاسخ و بازتعریف قواعد درگیری منجر شده است.

ساختار این سازمان به گونه‌ای است که قابلیت جایگزینی فرماندهان کلیدی را به سرعت دارد؛ حذف یک مهره، هر چقدر هم مهم باشد، به معنای فروپاشی نیست و این ساختار چندلایه تضمین می‌کند که مسئولیت‌ها به سرعت به سطوح پایین‌تر منتقل شده و زنجیره فرماندهی حفظ شود.

در مقابل، دولت لبنان به دلیل ساختار سیاسی چندپاره، کاملاً فلج و ناتوان از هرگونه واکنش عملی یا دیپلماتیک مؤثر ظاهر شده است. این ناکارآمدی، استدلال حزب‌الله مبنی بر اینکه تنها اتکا به توان بازدارنده داخلی می‌تواند امنیت لبنان را تضمین کند، مجدداً تثبیت نموده است.

در همین راستا، شیخ نعیم قاسم در مراسم بزرگداشت شهید هیثم طباطبایی تأکید کرد که شهید طباطبایی تأثیر مهمی در یک مرحله تاریخی و حساس بر جای گذاشت و همچنین تأثیر آشکاری در میدان یمن بر جای گذاشت که برای آموزش نیروها به آن کشور سفر کرده بود. وی با قاطعیت اعلام کرد: “ترور این شهید و همراهانش یک تجاوز آشکار بود و حق پاسخ به این جنایت را برای خود محفوظ می داریم و زمان آن را مشخص خواهیم کرد.”

این سخنان نشان می‌دهد که حزب‌الله، علی‌رغم ساختار منعطف خود در برابر ترور، تهدید رژیم صهیونیستی را جدی گرفته است. آنچه مسلم است، این است که معادلات گذشته دیگر معتبر نیستند و لبنان وارد نبرد طولانی‌تری شده است که در آن قدرت بازدارنده مقاومت، همچنان ستون فقرات دفاعی آن باقی خواهد ماند. این دوره جدید، نیازمند بازنگری کامل در استراتژی‌های امنیتی حزب‌الله و رژیم صهیونیستی در منطقه است.