گفتگو اختصاصی جهت با دکتر حسین باغگلی، وزیر پیشنهادی آموزش‌وپرورش

بچه‌های ما در حال بزرگ شدن بدون لذت هستند/ مهدکودک موجب بازتولید رفتار اشتباه بین کودکان می‌شود

گفتگو اختصاصی با دکتر حسین باغگلی، وزیر پیشنهادی آموزش‌وپرورش درباره مهدکودک‌ها را در ادامه بخوانید.

بچه‌های ما در حال بزرگ شدن بدون لذت هستند/ مهدکودک موجب بازتولید رفتار اشتباه بین کودکان می‌شود
98457

حسین باغگلی از وزرای جوان دولت مردمی آیت‌الله رئیسی است که بخشی از بار جوان‌گرایی در این ‏دولت را به پیشنهاد رئیس‌جمهور به دوش خواهد کشید. وی متولد ۱۳۵۷ و دارای دکترای علوم تربیتی ‏‏(فلسفه تعلیم و تربیت) از دانشگاه فردوسی مشهد و هم‌اکنون عضو هیئت‌علمی این دانشگاه است.
هرچند نمایندگان مخالف وی در مجلس شورای اسلامی او را فاقد تجربه مدیریتی در آموزش‌وپرورش عنوان کردند اما رادیو فردا وابسته به وزارت خارجه آمریکا به‌عنوان یکی از جریان‌های رسانه‌ای ضدانقلاب، حسین باغگلی و محمدمهدی اسماعیلی (وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی) را جز افرادی دانست که به لحاظ فکری و عقیدتی نگاه بسیار نزدیکی به رهبر معظم انقلاب دارند.

بر اساس مصوبه سال گذشته شورای عالی انقلاب فرهنگی، کلیات واگذاری امر تربیت کودکان از صفر تا شش سال از مهدکودک‌ها تا پیش‌دبستانی به‌صورت یکپارچه به وزارت آموزش‌وپرورش سپرده شده است و قرار شده هرچه زودتر کار کارشناسی انجام و جزئیات اجرایی شدن مصوبه ارائه و سپس اعلام شود.
پیش از این تصمیم، رهبر معظم انقلاب در جلسه با معلمان و مدیران آموزش‌وپرورش نسبت به رهاشدگی مهدکودک‌ها و فضای نامناسب آن هشدار داده بودند و از مسئولان خواسته بودند اختلافات مدیریتی در این حوزه را به اتمام برسانند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه سال 99 با اظهار تأسف از رها بودن مهدکودک‌ها به دلیل اختلافات برخی دستگاه‌های دولتی، گفتند: بر اساس گزارش‌های رسیده وضیعت مهدکودک‌ها به‌هیچ‌وجه خوب نیست و نباید به مهدکودک‌ها نگاه مراکز خدماتی داشت بلکه مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند.

شرایط مهدکودک‌ها در حالی است که وزیر پیشنهادی آموزش‌وپرورش جز معدود وزرای این حوزه است که بر بحث فلسفه تعلیم و تربیت تسلط دارد.

در گفتگو اختصاصی با حسین باغگلی که در اختیار سایت جهت قرار گرفته است، دیدگاه وی نسبت به مهدکودک تشریح شده است. این گفتگو مربوط به پیش از نامزد وزارت آموزش‌وپرورش شدن باغگلی است.

 

مهدکودک چگونه شکل گرفت؟ آیا وضع موجود مهدکودک‌ها با هدف تشکیل آن همخوانی دارد؟
شروع مهدکودک در دنیا از جامعه مدرن و پس از انقلاب صنعتی بود. در آن زمان با توجه به اینکه زنان و مردان باید وقت منظم و زیادی را برای صنعت می‌گذاشتند، فرصت کافی برای نگهداری بچه نداشتند. علاوه بر این، پیچیدگی‌های جامعه صنعتی و مباحث حقوق بشری موجب شد کودک نتواند با کار در کنار پدر و مادر تجربه‌های محیطی کافی برای ورود به جامعه را به دست بیاورد لذا جای خالی مکان‌هایی برای نگهداری کودک احساس شد.

در جامعه ایران هم به تقلید از غرب، مکان‌های آموزشی‌ همچون مدرسه و مهدکودک پا گرفت. البته قبل این ماجرا، مسیحیان برای کارهای تبلیغی خود در ایران مدرسه‌داری می‌کردند.
برای تأیید یا رد پیش‌دبستانی باید به این سؤال جواب داد که پیش‌دبستانی چه کارکردی دارد؟ به دلیل اینکه درگیری والدین زیاد شده و در کنار این، خانواده‌ها کوچک‌شده‌اند و تک‌فرزندی یا دو فرزندی با اختلاف سنی زیاد شده است، فرصت بازی و سرگرمی کودک با همسالان و پدر و مادر کاهش پیداکرده؛ فلذا در مواردی نیاز به مدل‌هایی همچون مهدکودک داریم.

علی‌الظاهر در جامعه‌ای که تک‌فرزندی رواج دارد، خانواده‌ها وقت بیشتری را برای تربیت فرزند دارند اما می‌بینیم همان یک کودک را هم به مهدکودک واگذار می‌کنند. به نظر شما دلیل این امر علاقه خانواده‌ها به فراگیری تربیت اجتماعی در مهد است یا عدم وقت کافی برای تربیت؟

نمی‌شود به‌طورکلی گفت خانواده‌هایی که کودکشان را به مهدکودک می‌فرستند سرشان شلوغ است. من خیلی از والدین را می‌شناسم که خانه ‌دارند و حتی حاضرند به مهدکودک کمک هم بکنند. این افراد به یک فهمی رسیده‌اند که وقتی تنها یک فرزند دارند باید دنبال جایی برای تعامل کودک با شبکه‌ای از همسالان باشند.
ضمناً با رواج سخنان تخصصی علوم تربیتی، برخی خانواده‌ها تصور می‌کنند تربیت یک امر پیچیده‌ است و چاره‌ای جز دریافت خدمات از مکان‌های تخصصی این امر نیست.

 

به نظر شما مفاهیم تعلیم و تربیت پیچیده و تخصصی شده است؟
اینکه با توجه به پیچیدگی‌های دنیا می‌توان با همان اطلاعات قدیم بچه‌ای برای دنیای امروز تربیت کرد، محل تأمل است.

در جوامع بسته و محدود حجم اطلاعات برای یک شهروند مفید شدن کم است. مثلاً در چند سال پیش قوانین، فرهنگ‌ها و عادات چیزهای ساده‌ای بودند اما در دنیایی که حجم اطلاعات و حتی تضاد اطلاعات افزایش پیدا کرده است، برای یک شهروند معمولی راهبری این جریان کار ساده‌ای نیست. مثلاً جامعه‌ای که مسائل جنسی در آن تابو بوده و بچه تا سن 18 سالگی فرصت دریافت و مشاهده اطلاعات خاصی را نداشته با جامعه امروز قیاس‌پذیر نیست؛ بنابراین پدر و مادری که در آن فضا بزرگ شده نمی‌داند با کودک امروزی چگونه برخورد کند. البته قبول این مسئله می‌تواند مقدمه‌ای برای مطالعه در باب تربیت کودک باشد تا انفعال و واسپاری کودک به مهد.

 

برخی خانواده‌ها از بی‌ادب شدن فرزندانشان بعد از رفتن به مهدکودک گله می‌کنند؛ از طرف دیگر مدیران مهدکودک‌ها، زیستن در چنین فضایی را مقدمه اجتماعی شدن کودک می‌دانند و معتقدند اگر امروز با این فضا آشنا نشود و با آن مقابله نکند، فردا در جامعه با همین مسائل برخورد خواهد کرد. نظر شما دراین‌باره چیست؟

مهدکودک یک فضای واقعی است و بچه‌ها با فرهنگ‌های مختلف بزرگ شده‌اند و اگر کودک این فضا را تجربه نکند در جامعه واقعی یا در مدرسه می‌خواهد چه کند؟ در مدل‌های قدیم هم کودک از بچه‌محل‌های خود چیزهای زیادی یاد می‌گرفت که برایش مضر بود؛ اما یک قسمت که حق با مخالفان مهد است، اشتباهی شدن بچه به علت سیاست‌های مداخله‌ای مهدکودک است. مسئله ما این نیست که کودک چیزی یاد نگیرد، مسئله این است که متأسفانه استراتژی‌ای برای حل ناهنجاری‌های کودک در مهدکودک‌ها وجود ندارد و همین مسئله موجب بازتولید رفتار اشتباه بین کودکان می‌شود.

از این‌که بگذریم در ارتباط خانواده و مهدکودک یک چالش وجود دارد. اصل این است که مهدکودک یک فرصت کمکی به خانواده برای راهبری جریان تربیت است؛ اما نه مهدکودک این را قبول دارد – چون اگر قبول داشت بخش قابل‌توجهی از آموزش‌هایش باید معطوف به خانواده می‌بود که نیست – و نه خانواده؛ چون تصور می‌کند وقتی به مهدکودک پول می‌دهد مهدکودک هم باید یک بچه باتربیت به او تحویل بدهد!

 

چرا چنین توقعی در والدین به وجود آمده که می‌خواهند از تربیت شانه خالی کنند؟
این مسئله ریشه دارد. در قبل انقلاب نهاد حاکمیت از نهاد دین جدا بود و خانواده‌های متدین باور داشتند که نظام آموزشی منحرف است بنابراین امید چندانی به کمک نظام در تربیت کودک نداشتند. علاوه بر این، متولیان تربیت دینی به دلیل اینکه جایگاهی در ساختار نداشتند نمی‌توانستند کارهای کلان انجام دهند بنابراین به تربیت در گروه‌های کوچک اکتفا کرده بودند و یک روحانی حاضر بود در یک محله با 5 تا بچه کار تربیتی کند و اتفاقاً همین شبکه‌های کوچک یک شبکه گسترده‌ تولید کردند که موفقیت جمهوری اسلامی در برخی موارد مدیون همین شبکه‌های کوچک بود.

بعد انقلاب دو اتفاق افتاد؛ اول اینکه با انقلاب اسلامی بدنه جامعه احساس کرد هدف همه سیاست‌گذاران و متولیان، هدایت جامعه به صراط مستقیم است و همین امر باعث شد که خانواده، مدرسه را مسئول تربیت بداند و از وظیفه خویش شانه خالی کند.

دوم اینکه متولیان حوزه دینی به دلیل اینکه در ساختار حکومتی حضور پیدا کردند به تعداد کم مخاطب قانع نشدند و به‌جای 5 نفر خواستند روی 5 میلیون آدم تأثیرگذار باشند! درحالی‌که در تربیت به‌جای کثرت باید به دنبال تعمیق بود. لذا مربی‌ها به دلیل حضور در سطح کلان ارتباطشان با بدنه واقعی جامعه کاهش یافت.
 
 

ما در مهدکودک محتوای مدون آموزشی و یکسان در سطح کشور نداریم. شما این امر را زمینه هرج‌ومرج می‌دانید یا زمینه پویایی در امر آموزش؟

من در مورد دبستان و دبیرستان هم معتقدم که بهتر است یک سری اهداف کلان و راهکار پیشنهادی مشخص شود و سپس اجازه خلاقیت به مربی‌ها داد. به مربی بگوییم کار نداریم چه می‌کنی اما ما تحقق دو – سه هدف خاص را از تو می‌خواهیم و آن را خواهیم سنجید. این‌چنین فضای پویایی شکل می‌گیرد.
البته این مسئله در مهدکودک‌ها مشکل‌ساز هم بوده و زمینه ورود برخی سودجویان برای کسب سودهای فراوان را باز کرده؛ زیرا خیلی از پدر و مادرها به دلیل تک‌فرزند داشتن، ذوق و شوق هزینه کردن دارند و می‌توان به بهانه‌های مختلف از آنان پول گرفت.

شما فرمودید عملکرد مهدها را می‌توان سنجید. به نظر شما همه آموزش‌ها قابل‌اندازه‌گیری است؟
همه‌چیزهایی که در حوزه تعلیم و تربیت است، قابلیت اندازه‌گیری دارد؛ البته این به معنی کمی‌سازی نیست چون برخی اندازه‌گیری‌ها کیفی است.

در خصوص برخی مسائل آموزشی ملاک باید پدر و مادر باشند نه معلم. مادر 7 سال است بچه را دیده و برای مثال بهتر می‌تواند ارزیابی کند مربی‌ای که قصد افزایش اعتمادبه‌نفس و بهبود روابط اجتماعی را داشته موفق بوده است یا نه.

اما در جامعه ما، همان‌که آموزش می‌دهد خودش هم می‌سنجد و همان هم می‌گوید کودک شما موفق نبوده است.

 

در میان صحبتتان فرمودید تأسیس مهدکودک سود اقتصادی دارد. درحالی‌که مهدکودک‌ها دلیل عدم ایجاد فضای مناسب و استفاده از مربی مجرب را مشکلات اقتصادی می‌دانند؟

دلیل مشکلات، سودده نبودن مهدها نیست؛ گاها دلیلش نگاه اقتصادی صاحبان مهدها است که موجب می‌شود از مربی ارزان استفاده کنند. اگر ‌چنین نبود مهدکودکی که 3 میلیون و 500 هزار تومان پول می‌گیرد، نباید مشکل مربی می‌داشت؛ اما این‌طور نیست.

به نظرم مسئله اصلی مهد‌ها مسئله مالی نیست. مشکل این است که در پیش‌دبستانی و کل نظام آموزشی نمی‌دانیم به کدام سمت حرکت کنیم و چون این را نمی‌دانیم متناسب با آن نیروسازی هم نکردیم.
سند برنامه درسی ملی اهداف نظام آموزش‌وپرورش را از پیش‌دبستانی تا پایان دبیرستان تعیین کرده که بسته به رشته بین 300 تا 600 هدف باید محقق شود. سهم پیش‌دبستانی و دبستان از این موارد 102 هدف است! که اگر تمام این بندها روی یک انسان اجرا شود سیستم آموزشی باید شبه معصوم تحویل جامعه دهد! و این در حالی است که بچه‌ها تنها 15 درصد زمان روز را در مدرسه حضور دارند که آن‌هم با توجه به سبک زندگی امروزی و دیرخوابی کودکان زمان مفید آموزشی نیست.

 

مدل‌های تعاملی مادر و فرزند را می‌شود به‌عنوان یک نسخه ترویج داد؟ مثل حضور پرستار برای کودکان یک ساختمان یا مربیگری یک مادر برای کودک خود و دوستانش؟
شبیه این در دنیا انجام می‌شود؛ مثلاً مادری که فرزند کوچک دارد و خانه‌دار هم هست و علاقه‌مند تعامل فرزندش با شبکه همسالان می‌باشد صلاحیتش بررسی می‌شود، یک سری آموزش‌ها می‌بیند، یک مکان و موقعیت دریافت می‌کند و برای کارش تبلیغ می‌شود تا بتواند شروع به پرورش کودکان در کنار کودک خود کند. علاوه بر این به یک مشاور معرفی می‌شود تا بتواند به سؤالات خود جواب دهد.

اما در ایران چون مدل مشارکتی برای خانواده‌ها تعریف نکردیم، والدین بیشتر بهانه‌گیر شده‌اند تا امدادگر. جالب است مادر کار می‌کند و خرج مهدکودک می‌دهد، درصورتی‌که اگر کار را کنار بگذارد نیازی به پرداخت هزینه برای مهدکودک هم نیست و در ضمن هم می‌تواند به تربیت فرزند خود نظارت کند هم در این زمینه مطالعه کند و هم به چند کودک دیگر رسیدگی کند. حتی 5 مادر می‌توانند با یک‌پنجم هزینه مهدکودک، برنامه‌های مفرحی را برای کودکان خود در طول هفته ترتیب دهند.

 

از نظر آموزشی بین پسر و دختر تفاوتی وجود دارد؟ علاوه بر این، نظر شما در مورد اختلاط مهدکودک‌ها چیست؟
مطالب علمی سرعت رشد دختران را بیشتر می‌دانند اما تجربه نشان داده در سنین مهدکودک دختربچه‌ها در عین اینکه آرام ترند و راحت‌تر کنترل می‌شوند، اما پسران زودتر مطلب آموزشی را یاد می‌گیرند.

در جامعه ما تفکیک پسر و دختر را به‌صورت جدی در رده‌های پایین سنی داریم و یک‌دفعه در دانشگاه فضا باز می‌شود و افراد چون سابقه مدیریت تعاملات را ندارند قدرت مدیریت تعاملات در بزرگ‌سالی را هم ندارند؛ بنابراین مهد فضایی برای برقراری ارتباطات به نحو کنترل‌شده است. البته بشرطها و شروطها. برای مثال باید توازن تعداد دختر و پسر برقرار باشد.

 

ویژگی‌های مهدکودک مطلوب چیست؟
برای پاسخ به این سؤال باید به یک مسئله مبنایی پاسخ دهیم: جریان تربیت از کجا شروع می‌شود؟ ما چون علاقه‌مند به تربیت دینی هستیم دوست داریم از همان ابتدا سراغ مؤلفه‌های اصلی دین برویم و در مواردی همچون خدا با کودکان صحبت کنیم، قرآن به بچه‌ها یاد دهیم و…درحالی‌که متخصصان تربیت دینی معتقدند برای معرفی دین، از خدا شروع کردن از وسط شروع کردن است و در درازمدت آن برگه‌ها سوخته می‌شود؛ یعنی وقتی می‌خواهیم با کودک در مورد عظمت قرآن صحبت کنیم می‌گوید من همه را بلدم! برخی دیگر معتقدند باید از خودشناسی شروع کرد درحالی‌که به نظرم این هم مناسب نیست؛ اولین مباحث باید هستی‌شناسی و آن‌هم هستی پیرامون کودک باشد. یک ضعف سیستم آموزشی از بین بردن حس تحیر به صورتی نا خودآگاه، اما هنرمندانه است. به نظر من اگر حس تحیر در انسان، زنده باقی بماند قدرت خلاقیت، ریسک‌پذیری و هیجان حضور در هستی افزایش پیدا می‌کند.

 

می‌شود این حس تحیر را بیشتر باز کنید؟
من یک بار از بچه‌های کلاس اول تا چهارم دبستان خواستم به مدت یک هفته هرجایی، هر سؤالی به ذهنشان زد یادداشت کنند. بچه‌ها چه پرسیده بودند؟ چرا وقتی دست را روی ال سی دی روشن فشار می‌دهیم اطراف دست ما سیاه می‌شود؟ مایع دستشویی چگونه تبدیل به کف می‌شود؟ چطور خط‌های وسط خیابان را این‌قدر صاف می‌کشند؟ شیشه از چه ساخته شده است؟

انصافاً چند نفر از ما جواب این سؤالات را می‌دانیم؟ ما هم این‌ها را نمی‌دانیم اما چه اتفاقی افتاده که این‌ها برای ما مهم نیست؟ دلیلش عدم تحیر است.

 ما این سؤالات را در ذهن بچه‌ها با جواب‌هایی مثل «بزرگ شدی می‌فهمی»، «این چیز مهمی نیست این سؤالات الکی رو نپرس» و… خاموش می‌کنیم.

اگر بپذیریم اولویت در آموزش به خردسال هستی‌شناسی پیرامونی است، خواهیم دانست مهدکودک مطلوب مهدی نیست که قبل دبستان حروف، شمارش تا 1000، نقاشی حرفه‌ای یا حفظ یک جزء قرآن یاد دهد، بلکه باید فرصت تعامل با محیط را (باتجربه و نه با انتقال محتوا) برای کودک فراهم کند.

یکی از مشکلاتی که در دوره دبستان داریم، آموزش مفاهیم کلاس اول قبل از کلاس اول است که باعث می‌شود دانش‌آموز در کلاس اول هیجانی برای آموزش نداشته باشد و درنتیجه حس ناخوشایند نسبت به مدرسه پیدا کند.

در ضمن اگر پذیرفتیم سلامت جسمانی کودک مسئله مهمی است مهدکودکی مطلوب است که در زمینه تغذیه با بچه من کار ویژه انجام دهد و حرکت‌های بدنی را اصلاح کند.

متأسفانه در نگاه والدین مهد خوب مهدی است که کودک را ازلحاظ آموزشی برای دبستان آماده کند؛ بعد دبستان خوب دبستانی است که کودک را برای دبیرستان نوبت اول آماده کند و الی‌آخر …تا جایی که دانشگاه خوب دانشگاهی است که فرد را برای دکتری آماده کند! آخرش چه؟

 

چرا والدین همیشه به دنبال کودکی بزرگ‌تر از سن خود هستند؟
والدین می‌خواهند فرزندشان چیزی بشود که آنان نبودند. جالب اینجاست که این مسئله دووجهی است مثلاً کسی که دکتر شده می‌خواهد فرزندش تعاملات اجتماعی بکند و در طرف مقابل آنکه کارگر است می‌خواهد که بچه‌اش دکتر و مهندس بشود. انگار آمال گم‌شده خودمان را در بچه‌هایمان جستجو می‌کنیم. بحران انسان امروز این است که تکلیفش با جریان تربیتی خودش هم معلوم نیست چه برسد به فرزندش. موضوع مبنایی، جریان تربیتی بزرگ‌سالان است؛ یعنی یک فرد بزرگ‌سال ضعف‌های خودش را دارد اما چون دیده نمی‌شود موردنقد قرار نمی‌گیرد؛ اما ضعف‌های بچه کوچک دیده می‌شود و به همین دلیل همه نقدش می‌کنند.

آیا می‌شود یکی از آفات این نوع آموزش‌ها را از بین بردن اعتمادبه‌نفس کودکانی که نمی‌توانند خودشان را با این حرکت سریع‌تر از حد خود هماهنگ کنند، دانست؟ چرا به هوش هیجانی کودک کمتر از هوش منطقی کودک اهمیت داده می‌شود؟ واقعاً کسی که توان چانه‌زنی و خرید موفق محصولی را دارد از آنکه زودتر می‌خواند و می‌نویسد کندذهن‌تر است؟

بچه‌های ما در حال بزرگ شدن بدون لذت هستند؛ بچه‌هایی که همه آرزوهایشان در دوره‌های بعدی نهفته شده است؛ یعنی یک کودک برای دبیرستان خوب در دبستان زجر می‌کشد؛ در دبیرستان برای دانشگاه خوب زجر می‌کشد و… این موضوع آرام‌آرام عزت‌نفس را نشانه می‌گیرد.

اما خوشبختانه در حال عبور از این موج هستیم و جامعه کم‌کم متوجه می‌شود که هوش هیجانی بالا می‌تواند در عین کم بودن هوش منطقی، زمینه کافی را برای موفقیت فراهم کند.

 

آسیب‌های اصلی مهدکودک‌ها را چه می‌دانید؟
گاها حل یک مسئله در گرو حل مسائل دیگر است. در حوزه مهدکودک هم مشکل در ابهام مطالبات از مهدکودک‌ها است. به نظرم اگر مهدکودک‌ها را رها کنیم و از والدین بخواهیم به این سؤال جواب دهند که از مهدکودک چه می‌خواهند، خودشان خواهند دانست چه مهدی را باید انتخاب کنند، چه چیزی را از مهد مطالبه کنند و چگونه با مهد مشارکت کنند.

مهم‌ترین مسئله مهدکودک‌های ما عدم مشارکت والدین است. هدف مهدها کمک به والدین برای راهبری جریان تربیت نیست بلکه به دنبال ارائه یک خدمت آموزشی مشخص و دریافت هزینه از والدین هستند. جالب است برای برخی مهدکودک‌ها هرچقدر فاصله با والدین بیشتر، بهتر! حتی برخی مهدها یک‌خطی را به‌عنوان خط والدین قرار داده‌اند تا بین مادر و فضای آموزشی کودک فاصله بیندازند.