دانشگاه امام صادق به مثابه یک حزب؟

مشکل این نه سال از شروع مذاکرات، تنها مذاکره کنندگان نبودند، ریل از اساس غلط بود که باید تغییر کند. این هم نه‌تنها در مواضع اعلامی و اظهار گره نزدن مسائل کشور به خارج، که باید در عمل خود را نمایش بدهد.

دانشگاه امام صادق به مثابه یک حزب؟

«من رفتم مصاحبه امام صادق اما رد شدم. لااقل یه پست پیشنهاد بدید، بعد پشیمون بشید»، «روز جهانی پست رو باید تو دانشگاه امام صادق جشن بگیرند». اینها نمونه شوخی‌هایی است که در شبکه‌های اجتماعی به دلیل وزیر شدن دو نفر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه امام صادق علیه‌السلام و معاون وزیر شدن چند نفر از آنان و البته همزمان ریاست پیمان جبلی بر سازمان صدا و سیما که او نیز امام صادقی است، منتشر شده. هر چند درصد بسیار اندکی از امام صادقی‌ها اکنون به سمت‌های مدیریتی رسیده‌اند، اما نمی‌توان انکار کرد که اکنون فارغ‌التحصیلان این دانشگاه حداقل در حوزه اقتصاد و فرهنگ ذی‌نفوذ و صاحب اعتبارند. در نتیجه این شوخی‌ها در عین آنکه شوخی و لطیفه است، گویای یک نکته پنهان و جهت‌دار است: دانشگاه امام صادق علیه‌السلام به هدف خود که کادرسازی برای نظام و انقلاب بوده، دست یافته.

کادرسازی در بیان رهبر معظم انقلاب در دیدار سال 1384 با دانشجویان و اساتید این دانشگاه، اگرچه پسندیده است اما نباید به یک غایت برای این دانشگاه تبدیل شود:‌

«خروجی دانشگاه امام صادق، ایده‌آلش فقط نباید این باشد که حالا بیرون بیاید، فرض کنید اگر در فلان رشته، درس خوانده برود وکیل بشود یا محضردار بشود و یا برود کارمند فلان دستگاه وزارتىِ دولتی بشود؛ نه این‌که من مخالف باشم؛ نه، من موافقم که جوان‌های خوب در ارکان تشکیلات اجرایی کشور – چه قضایی و چه قوه‌ی مجریه – حضور داشته باشند؛ اما این برای خروجی دانشگاه امام صادق ایده‌آل نیست؛ ایده‌آل و آن نقطه‌ی آرمانی را باید از همان مطالبی که تا الان در این نیم ساعته عرض کردم، جست. شما باید در علم، یک حرکتی به وجود آورید؛ باید در دنیای دانش‌آموزی و پیشرفت علم و بنای علمی کشور، یک تحرّکی به وجود آورید؛ این است آن رسالت اصلی شما».

کادرسازی و تربیت نیرو به ویژه در حوزه سیاسی و اداری در ایران پس از انقلاب متولی خاصی ندارد. دولت‌های پس از انقلاب به ویژه دولت‌های پس از جنگ مرتباً بین وزارت اطلاعات و سپاه دست به دست شده‌اند. دولت اول حسن روحانی بیش از 7 وزیر امنیتی داشت و دولت نخست محمود احمدی‌نژاد نیز بافت و بنیادی سپاهی داشت. در نبود ساختار حزبی، سپاه، وزارت اطلاعات، مجلس، صداوسیما و برخی نهادهای نظام که کارکردهای چندگانه‌ای داشته‌اند، توانسته‌اند مدیران قابل و شایسته‌ای برای جمهوری اسلامی ایران بسازند. این مهم اینک در ریل دانشگاهی افتاده. با این همه همچنان برای تربیت نیرو برای تصدی 440 هزار سمت مدیریتی در ساختار حجیم دولت هیچ برنامه، سازوکار و روند شفاف و قابل اعتمادی وجود ندارد.

 سمت‌های مدیریتی به میدان آزمون و خطای مدیران تبدیل شده‌اند. خطاهایی که بعضاً هزینه‌های هنگفتی بر نظام تحمیل کرده‌اند. نباید انکار کرد که در زمینه تربیت نیرو و کارگزار به ویژه در دنیای کنونی که مهارت‌های متعددی برای یک مدیر شایسته لازم است، استفاده از پتانسیل نهادها و ساختارهای موجود، کاری به شدت ناصواب و غیراصولی است. از این باب باید به فکر آموزش بود، به ویژه آنکه رجوع به روش‌های معمول در دنیا مانند اتکاء بر ساختار حزبی به معنای درست و دقیق آن (کوشش برای کسب قدرت در چارچوب سیستم سیاسی با استفاده از استانداردهای فعالیت سیاسی مانند برگزاری کنگره، برخورداری از مرام‌نامه، آموزش به نیروها، ارائه خدمات به شهروندان براساس هزینه دریافتی از آنان و…) اکنون برای جمهوری اسلامی ایران فراهم نیست.

اکنون یک رقیب برای نهادهای نیروساز سیاسی از جمله احزاب پیدا شده و آن هم شبکه‌های اجتماعی است. کشورهای مختلف جهان روبرویند با سیاستمدارانی که به حکم کار تبلیغاتی و به ویژه فعالیت در شبکه‌های اجتماعی و نه فعالیت حزبی و گذراندن سطوح تجربی و مهارتی، توانسته‌اند اقبال پیدا کنند و کرسی‌های قدرت را در انتخابات‌های گوناگون به دست آورند. از امانوئل مکرون و جاستین ترودو گرفته تا برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری 1400 در ایران که صرفاً برآمده از یک تصویر یا برند توئیتری هستند و حتی تجربه یا آزمون ویژه‌ یا محسوسی برای درک توانایی‌ها یا ارزیابی ضعف‌ها و اشکالاتشان وجود ندارد.

این اتفاق سبب شده سازوکارهای بهره‌مندی از رأی شهروندان جامعه برای انتخاب و گزینش نخبگان نیز دچار خدشه شود. شبکه‌های اجتماعی هم کاریکاتورهایی از نخبگان سیاسی برای شهروندان می‌سازند و هم با توسل به روش‌هایی مانند دستکاری در افکار عمومی و نشر اطلاعات گمراه‌کننده، شکلی از تقلب انتخاباتی را نهادینه می‌کنند. انتخابات 2016 آمریکا و انتخابات 2018 برگزیت، دو نمونه آشکار از این جادوی خطرناک شبکه‌های اجتماعی‌اند. در اولی ترامپ، در عین فساد و ناکارآمدی، برگزیده شد و در دومی، شهروندانی از مناطق مختلف شهری و روستایی انگلستان که خدمات فراوانی از اتحادیه اروپا دریافت کرده بودند، اتفاقاً رأی به خروج از این اتحادیه دادند.

در نتیجه باید فکری اساسی کرد و از شوخی‌ها و لطیفه‌ها گذشت و بنیاد تربیت نیروهایی برای مدیریت ساختارها و سازمان‌ها گذاشت. این کار اتفاقاً یک رسالت تربیتی و مأموریت فرهنگی است. با از دنیا رفتن پیران سیاست و از کار افتادن مدیرانی که به واسطه شایستگی در بحران‌هایی مانند جنگ دیگر توانایی یا شایستگی مدیریت ندارند، باید آموزش جوان‌ترها را آغاز کرد و آن را جدی گرفت. نباید اجازه داد محافل و حلقه‌ها و از آن بدتر و اسفبارتر، جریان‌های اینستاگرامی و موج‌های توئیتری برای پست‌ها و سمت‌هایی که در عمل حساسیت و ارزشمندی بالایی از حیث پیشبرد امور دارند، تعیین تکلیف کنند.

تسلط امام صادقی‌ها بر ارکان کشور، اگرچه بزرگ‌نمایی و در پاره‌ای وجوه کینه‌ورزی سیاسی است، بهتر است از تعیین مدیرانی که برآمده از ترندهای توئیتری و محصول بنگاه‌های انتخاباتی هستند. با این همه خود امام صادقی‌ها باید از حیثیت عنوان و نام خود دفاع کنند و در نقد و حساب‌کشی هم‌دانشگاهی‌های خود در صف نخست باشند تا نخستین اشکال یک حزب سیاسی یعنی چشم بستن بر حقیقت و ترجیح منافع حزبی بر مصالح ملي در مورد آنان اتفاق نیفتد.