یادداشت تحلیلی؛
چرا آمریکا در افعانستان قافیه را به طالبان باخت؟/ نبود مفهوم واقعی «دولت – ملت»
می توان گفت «دولت های دست نشانده خارجی» کوچکترین شانسی برای موفقیت در افغانستان نداشته و نخواهند داشت، چرا که علاوه بر تضاد ارزشی این دولت ها با گروه های مذهبی قومی، دول فوق «خائن و مزدور» نیز شناخته می شوند.
مهدی پورباقر، کارشناس ارشد روابط بین الملل و مطالعات آمریکا در یادداشتی نوشت: افغانستان کشوری است که به معنی واقعی کلمه هنوز به مفهوم «دولت-ملت» نرسیده و نحوه ارتباط متقابل «حاکمیت و مردم» در این کشور مبتنی بر ارزش ها و بینش فلسفیِ غربی نیست. در واقع «قرارداد اجتماعی» ای که در غرب طی «رنسانس فلسفی» شکل گرفت، هنوز در این کشور عملی و شدنی نیست. ملت در این کشور معنی خاصی ندارد و جمعیت این کشور بیشتر خود را در قالب «قوم و قبیله» خاص تعریف می کنند.
اینجاست که «طالبان» دست بالا را داشته و عملکرد این گروه مطابقت زیادی با نوع ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان داشته است. در واقع بیش از ۴۲ درصد از جمعیت ۴۰ میلیونی افغانستان به قوم و قبیله «پشتون» تعلق دارند؛ یعنی دقیقاً همان قومی که ساختار اصلی رهبری «طالبان» را تشکیل می دهد. طبیعتاً جامعه ای که مبتنی بر مفاهیمی چون «ریش سفیدی» و رهبریِ «مذهبی – قومی» است تاب حکمرانی توسط نهاد مرکزی دولت را ندارد. به همین دلیل است که گروه های مذهبی و قومی افغان همواره با خواسته های حکومت های مرکزی ادوار تاریخ افغانستان مخالفت کرده اند و حتی به تضاد مسلحانه با آن ها پرداخته اند.
در واقع با توجه به این نکته می توان گفت «دولت های دست نشانده خارجی» نیز کوچکترین شانسی برای موفقیت در افغانستان نداشته و نخواهند داشت. چرا که علاوه بر «تضاد ارزشی» این دولت ها با گروه های مذهبی-قومی، دول فوق «خائن و مزدور» نیز شناخته می شوند. نکته ای که به راحتی به بسیج جامعه سنتی علیه حکومت های دست نشانده کمک می کند.
شاهد مهمترین دلیل شکست آمریکا در برابر طالبان «عدم تجانس ارزشی و قوام سیر تاریخی-فلسفی» در افغانستان باشد. چرا که آمریکا برای پیاده سازی اهداف خود که مبتنی بر «ارزش های لیبرال، ترویج دموکراسی، نظام بازار آزاد و سرمایه داری» است، به نوع محیط سیاسی و ساختار های اجتماعی و حکمرانی افغانستان بی توجه بود. افغانستان هنوز در وضعیت پیشاصنعتی و «اقتصاد کشاورزی» سیر می کند و ساختار اقتصادی این کشور وارد مرحله «صنعتی» نشده است. در همین راستا این کشور هنوز با مشکل اساسیِ «عدم مشروعیت ساختار حمرانی متمرکز» مواجه است. مشکلی که با وجود هزینه های گزاف و نهاد سازی هایِ متوالیِ بازیگران خارجی – در راس ایالات متحده – هنوز حل نشده است. در واقع دولت های مرکزی افغان تنها قادر به حکمرانی بر «کابل» و نه سایر نقاط دورتر کشور صعب العبور بوده اند. به بیان دیگر حاکمان افغانستان را تنها می توان «پادشاهان کابل» نامید؛ چرا که نفوذ ساختارهای مذهبی – قومی در جامعه سنتی افغانستان بسیار ریشه دار و پیچیده است.
با توجه به نکات گفته شده می توان گفت محیط سیاسی و اجتماعی افغانستان هنوز به بلوغ کافی سیاسی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی نرسیده است. برای همین است که آمریکا بعد از ۲۰ سال حضور در این کشور با «دولت سازی» و «ترویج نهادیِ» اهداف خود موفق به «دموکراتیزه کردن» این کشور با چاشنیِ «لیبرالیزم» نشد. آمریکا موفق به تزریق دموکراسی در این کشور نشد، چرا که افغانستان فاقد آمادگی های تاریخی و ظرفیت های فرهنگی برای این مهم بود. طبیعتاً به همین دلایل است که فشار و زورِ هنجاری و البته نظامی آمریکا در برابر طالبان شکست خورد. در واقع «طالبانیزم» متولد همین ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان است؛ ساختاری که با عدم تجلیِ علو عقلی، اخلاقی و عملی کافی، آماده «فشارهای از بالا به پایین» و «نهاد سازی های مدرن و لیبرال» آمریکا نبود.
ناکامی آمریکا یادآور تلاش «قدرت های خارجی» قبلی ای است که برای «رام سازی» افغانستان تلاش می کردند؛ عدم درک ساختار افغانستان بود که آمریکا را هم به «باشگاه قربانیان» قبرستان امپراطوری ها اضافه کرد. باشگاهی که نام های پرآوازه ای چون «امپراطوری بریتانیای کبیر» و «اتحاد جماهیر شوروی» در آن منتظر پیوستن «ایالات متحده آمریکا» بودند.
نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.