گفتگو جهت با نویسنده کتاب سلبریتی ایرانی

چرا سلبریتی‌ها وارد سیاست شده‌اند؟/ نقش صداوسیما در بزرگ شدن سلبریتی‌های ایرانی/ بهترین پاسخ به فیلم موهون عنکبوت مقدس را مخاطب می‌دهد نه حاکمیت

طی هفته‌های اخیر شاهد برگزیده شدن فیلم موهون عنکبوت مقدس در جشنواره کن بودیم اما این تنها حاشیه این جشنواره سیاسی نبود، بلکه برخی سلبریتی‌ها در ژستی دروغین، علیه کشور و وطنشان سخن گفتند. پشت پرده سلبریتی‌های ایرانی چیست؟

چرا سلبریتی‌ها وارد سیاست شده‌اند؟/ نقش صداوسیما در بزرگ شدن سلبریتی‌های ایرانی/ بهترین پاسخ به فیلم موهون عنکبوت مقدس را مخاطب می‌دهد نه حاکمیت
53068

سلبریتی کلمه‌ای که خیلی از عمر آن نمی‌گذرد به افرادی اطلاق می‌شود که توسط نظام رسانه‌ای تبدیل به چهره شده است. چهره‌ای که گاه از حد خود فراتر می‌رود و در موضوعاتی اظهارنظر می‌کند که نباید. در همین خصوص داوود طالقانی، فعال رسانه‌ای و نویسنده کتاب سلبریتی ایرانی گفتگویی داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

جناب طالقانی! شما کتابی در زمینه سلبریتی‌های ایرانی نوشته‌اید، از نظر شما ویژگی سلبریتی‌های ایرانی چیست؟
 

بنده یک دیدگاه و یک ادعا را در کتاب بسط دادم، بدون اینکه صراحتاً این دیدگاه و ادعا را عیان کنم در تک تک فصل‌ها جوانب، زوایا و مسائلی که پیرامون این ادعاست را عنوان کردم. این ادعا این است که فیگور و شخصیت سلبریتی ایرانی و همچنین سلبریتیسم در ایران برآمده و برخاسته از وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران است و نباید سلبریتی ایرانی و سلبریتیسم را جدا از جامعه و سیاست توضیح دهیم. توضیح دادم که سلبریتی ایرانی صرفاً یک شخصیت یا فرد نیست بلکه وضعیتی است که ما اکنون با آن سروکار داریم.

دغدغه بنده هم که چرا سراغ چنین موضوعی رفتم از چند مسئله ناشی می‌شود. مسئله اول این است که اکثر مطالعات فرهنگ شهرت در ایران چه در زمینه مقاله و چه در زمینه کتاب صرفاً به مطالعات نظری و ادبیات نظری پیرامون این موضوع می‌پرداختند و مسئله‌شان ایران، جامعه ایران و سلبریتی‌های ایرانی نبود و از طرف دیگر غالب مثال‌هایی که در زمینه مطالعات فرهنگ شهرت در این آثار ارائه می‌شد سلبریتی‌هایی بودند که در اروپا و خصوصاً اروپای شرقی و آمریکای شمالی وجود داشت و کسی در خصوص وضعیتی که ما اکنون در آن به سر می‌بریم صحبت نمی‌کرد و همچنین یک فقدان نظریه درباره سلبریتی ایرانی نیز وجود داشت و این یعنی ما با یک ترجمه ادبیات و واردات مطالعات نظری در خصوص سلبریتی روبرو بودیم.

مسئله دیگر اینکه یک کلان پروژه وجود دارد که به جامعه دیجیتال، سیال و شبکه‌ای و فضای مجازی ایرانیان مربوط می‌شود؛ اما این کلان پروژه به این صورت نیست که ما به‌یک‌باره و مستقیم به سراغش رفته و به آن بپردازیم بلکه می‌بایست از مناظر و نقاط مختلف به آن بپردازیم و برای من سلبریتی ایرانی یکی از این نقاط و مسائل قابل‌بررسی در این کلان پروژه بود.

ضمن اینکه حداقل فهم من از مطالعات و دانش رسانه‌ای این بود که باید در خصوص چیزهایی صحبت کنیم که با آن‌ها به‌صورت روزمره سروکار داریم یعنی نباید مسائل به ما تحمیل شوند بلکه می‌بایست مسائل را خود برملا و کشف کرده و در خصوصش صحبت کنیم لذا سلبریتی ایرانی برای من اولویت داشت.

 تحلیلتان از مواضع ترانه علی دوستی و زهرا امیرابراهیمی به بهانه حضورشان در جشنواره کن و کسب جایزه چیست؟
 

یک رابطه ناگسستنی و ارتباط وسیع بین سیاست و سلبریتی و همین‌طور سیاستمدار ایرانی و سلبریتی ایرانی وجود دارد این رابطه از جنس مهر و کین است یعنی رابطه‌ای نیست که صرفاً این دو باهم دست دوستی داده باشند یا اینکه بگوییم تخاصم دارند بلکه سلبریتی و به‌طور خاص سلبریتی ایرانی برای حیات خود دائماً باید ربطی به سیاست و خصوصاً سیاست در ایران داشته باشد.

 از طرف دیگر سیاست در ایران خصوصاً در ده یا دوازده گذشته به سمتی رفته است که برای ارتباط با مردم به سلبریتی‌ها نیاز دارد چراکه در همین بازه زمانی ۱۰ تا ۱۲ سال گذشته شکافی بین دولت و ملت به دلایلی وجود داشته و بیشتر شده و حاکمیت برای پر کردن این شکاف و گفتگو و ارتباط با مردم از سلبریتی‌ها استفاده کرده و از طرف دیگر مردم هم به‌خوبی متوجه شدند که برای اعمال فشار به حاکمیت و تحقق خواسته‌هایشان می‌توانند از سلبریتی‌ها استفاده کنند.

در اینجا شاهدیم که خود سلبریتی‌ها به‌عنوان پیونددهنده این معادله و معامله از نقش واسطه‌گری خارج‌شده و در اصل قادرند تمام زمام امور را خود به دست بگیرند و تبدیل به حقیقت شوند؛ یعنی اینجا با یک حقیقت به نام دولت، قدرت و حاکمیت طرف هستیم و از طرف دیگر حقیقتی به نام جامعه، مردم و اجتماعات و گروه‌های اجتماعی ولی اینجا سلبریتی‌ها که از هر دو طرف معادله قدرت در ایران مورداستفاده قرار می‌گرفتند خود تبدیل به حقیقتی مجزا شدند و بازی خود را انجام می‌دهند. وقتی این مسئله را در نظر داشته باشیم دیگر برای ما موضوعیتی ندارد که رسانه‌های منتسب به حاکمیت مانند صداوسیما یا بلندگوهای منتسب به دولت مانند برخی از این منتقدان فرهنگی یا برخی دیگر چه انتقاداتی به سلبریتی‌ها می‌کنند چراکه واقعیت این است که سلبریتی‌ها درنهایت محل رجوع دولت قرار می‌گیرند و دولت برای پر کردن این شکاف به آن‌ها رو خواهد آورد.

 موضوع دیگر اینکه انتقادات حاکمیت به سلبریتی‌ها خیلی ظاهری است چراکه خود حاکمیت و رسانه‌های منتسب به آن نقش بسیار زیادی در تولید سلبریتی‌های ایرانی داشتند و شاید مهم‌ترین بازوی تولید سلبریتی در ایران خود سازمان صداوسیما باشد که در کتاب به‌تفصیل به این نقش در ساختن سلبریتی ایرانی توضیح داده‌ام.
بحثی که اینجا وجود دارد اینکه موضع ترانه علیدوستی چه در گفتگو با بی‌بی‌سی فارسی چه پیش‌ازاین و چه‌کارهایی که پس‌ازاین می‌خواهد انجام دهد در این نکته نهفته که ترانه علیدوستی صراحتاً عنوان می‌کند که من وقتی برمی‌گردم مورد مؤاخذه و بازخواست قرار می‌گیرم این به چه معناست؟ چنانچه پیش‌تر هم شنیده بودیم که در برخی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی میزهای مربوط به سلبریتی‌ها وجود دارد و احتمالاً این‌ها سعی می‌کنند گفتگوهایی با آن‌ها داشته باشند؛ بااین‌حال شاهدیم که تأثیر چندانی نداشته و علیدوستی ضمن اینکه به چنین وضعیتی اشاره می‌کند ولی حرف خود را نیز میزند و هرچقدر این نهادها و بازوها فشار بیاورند سلبریتی کار خود را انجام می‌دهد به این خاطر که نظم سلبریتی با اعمال قدرت بر هم نمی‌خورد.

از سوی دیگر سلبریتی نسبتی هم با وضعیت سیاسی ایران که دائماً به خارج کشور نسبت داده می‌شود، دارد یعنی هر چه تمنای مهاجرت و رفتن و تصوری که از زندگی خوب در خارج از کشور برای ایرانیان وجود دارد، بیشتر شود، باعث می‌شود سلبریتی از همان استفاده و به دولت فشار بیاورد به عبارتی سلبریتی برای اینکه از این وضعیت بغرنج در داخل ایران بیشترین استفاده را ببرد گاهی از این وضعیت خارج و به جشنواره‌های خارجی پناه می‌برد، برای تولد فرزندش به کانادا می‌رود و یا سابقاً در دو دهه قبل در کنفرانس‌های سیاسی مانند کنفرانس برلین شرکت می‌کرده تا نشان دهد از وضعیت بهتری نسبت به مردم برخوردار است و یادآوری کند که جایگاه استعلایی نسبت به آن‌ها دارد و از طرف دیگر به دولت هم یادآوری کند که اگر احیاناً دولت با او همساز و هم‌نواز نشود، می‌تواند به‌عنوان اپوزوسیون و البته اپوزوسیون ارگانیک خیلی هم‌راستا و کافئین زدایی شده علیه دولت و حاکمیت و قدرت صحبت کند هرچند خودمان هم می‌دانیم این صحبت‌ها به‌جایی برنمی‌خورد و درنهایت منجر به تغییری نمی‌شود و تنها نتیجه‌ای که دارد تثبیت وضعیت خود سلبریتی ایرانی است.

یعنی اگر ترانه علیدوستی و امثال او می‌خواهند هنوز از این شکاف بین دولت و ملت استفاده کنند و حیاتشان هم وابسته به همین شکاف بین دولت و ملت است (یکی از عوامل حیاتی‌شان است) اینکه در خارج از ایران درباره ایران و علیه ایران و در ظاهر به نفع مردم ایران و باز در ظاهر علیه دولت ایران صحبت کند.

موضوع این است که افکار عمومی هم به‌شدت قابل برانگیختن احساسات و قابل تشویش هیجانی است از این وضعیت استفاده می‌کند و افکار عمومی هم چون ازلحاظ اقتصادی به‌شدت لطمه و ضربه دیده است آن بنیان‌های اقتصادی‌اش دچار صدمه شده و به همین راحتی هم قرار نیست ترمیم شود چون مسئله از ده دوازده سال پیش قوت گرفته و کار یک‌شب نیست، نسبت به حرف‌های سلبریتی‌ها در ظاهر واکنش مثبت نشان می‌دهد و می‌گوید یک نفر هست که علیه قدرت و حاکمیت صحبت کند و واقعیت این است که این صحبت‌ها درنهایت منجربه هیچ تغییری نمی‌شود ولی افکار عمومی این را به‌عنوان یک امر مثبت تلقی می‌کند.

در خصوص جشنواره کن و جایزه خانم زهرا امیرابراهیمی هم واقعیت این است که ما اکنون دو نوع سلبریتی داریم البته من از اینکه اینجا و به این شکل، سلبریتی ایرانی را گونه‌بندی و تقسیم‌بندی کنم پرهیز می‌کنم اما سلبریتی که هنوز پا در قلمرو و سرزمین ایران دارد و سلبریتی که خارج از سرزمین ایران زندگی می‌کند اقتضائات متفاوتی دارند.

خانم امیرابراهیمی به‌راحتی می‌تواند علیه حاکمیت و شخصیت‌های سیاسی در ایران موضع بگیرد و از جو سیاسی موجود استفاده کند و ترانه علیدوستی هنوز چون مجبور به برگشت بوده و تن در این اقتضائات دارد و حیاتش وابسته به بازی در صنعت سینمای ایران است نمی‌تواند صراحتاً با ادبیات رک و رکیک علیه حاکمیت در ایران حرف بزند. البته این تقسیم‌بندی خیلی ظاهری است و بنده هم در کتاب سراغ تقسیم‌بندی‌های دیگری می‌روم ولی اینجا ناظر به جشنواره کن این دوگانه را ایجاد کردم. این واقعیتی است که وجود دارد و جشنواره‌ها هم از فضای سلبریتیسم در ایران استفاده می‌کنند برای اینکه کارکرد ایدئولوژیک خود را ببرند و می‌خواهند علیه سیاست‌های جمهوری اسلامی رفتار کنند و می‌آیند به یکی از سلبریتی‌های خارج از ایران نشین یا داخل ایران نشین که تبدیل به یک تریبون اپوزوسیون شده، جایزه می‌دهند.

واقعیت این است که تیم فیلم برادران لیلا تمام تلاش خود را کرد و چیزی کم نگذاشت که جایزه را به دست بیاورد و قرار بوده که جایزه هم بگیرد ولی باوجود یک فیلم تماماً ضد ایرانی و اسلامی و فیلمی که تمام مایه‌های استعماری و شرق شناسانه را در درون خود دارد و بنیادش بر ایران هراسی و اسلام هراسی است کار برای فیلم برادران لیلا برای کسب جایزه خیلی سخت بوده است یعنی فیلمی که ازنظر منتقدان ازنظر فرمی و ازنظر مخاطبان رد شده جایزه می‌گیرد آن‌هم جایزه‌ای که کاملاً بن‌مایه‌های سیاسی دارد.

واقعیت این است که نظام درنهایت نمی‌تواند نسبت به این‌ها واکنشی نشان دهد یعنی این مخاطب خود سینماست که باید درنهایت واکنش نشان دهد؛ اصلاً به عنکبوت مقدس اسکار هم بدهند مهم نیست موضوع این است که مخاطب فیلم را می‌بیند و می‌گوید بیخود بود و واقعیت این است که این جشنواره‌ها فقط جنبه توجیه رسانه‌ای دارند که آن فیلم و خیلی چیزهای دیگر را برجسته کند.

چرا این افراد چنین مواضعی را می‌گیرند؟ و چرا غرب به آن‌ها اقبال می‌کند و دستگاه فرهنگی و سیاست‌گذار جمهوری اسلامی باید با این سلبریتی‌هایی که کارکرد سیاسی پیدا کردند، چه کند؟

درباره رفتارها، سیاست‌ها و کنش‌هایی که دولت، حاکمیت و قدرت و نهادهای فرهنگی حاضر در جمهوری اسلامی می‌توانند انجام دهند در کتاب پیشنهادهایی داشتم چنانچه در وهله اول مسئله این است که حاکمیت می‌بایست خصوصاً از طرف نهادهای رسان‌هایش یک صداقتی نسبت به سلبریتی ایرانی داشته باشد به‌عنوان‌مثال می‌تواند با این شروع کند که سراغ قانون منع به‌کارگیری سلبریتی‌ها در تبلیغات بازرگانی تلویزیونی و تبلیغات فضای شهری برود یعنی اینکه صداوسیما در تبلیغات خود از سلبریتی‌ها استفاده نکند؛ در برنامه‌های نوروزی و در برنامه‌های اعیاد خود سلبریتی‌ها را به‌عنوان مهمان رئالیتی شوها استفاده نکند؛ شهرداری تهران در بیلبوردهای تبلیغاتی خود اجازه حضور سلبریتی را ندهد این‌ها که رسانه‌های منتسب به حاکمیت هستند.
نهادهای قانون‌گذار تکلیف قانون مالیات گیری از سلبریتی‌ها را روشن کند و همین‌طور نهادهای حاکمیتی که با سلبریتی‌ها کار می‌کنند شفافیت داشته و میزان مراودات مالی خود با سلبریتی‌ها را به‌صورت رسمی منتشر کنند و از طرف دیگر باید از رفتار سلبریتی‌ها جرم انگاری شود.

 ما اکنون شاهدیم که قانون برای مردم قانون و برای سلبریتی‌ها به بخشایش ترجمه می‌شود و در اصل باید نسبت به رفتارهای سلبریتی‌ها حتی سخت‌گیری‌های بیشتری هم شود و مسئله صرفاً یک تذکر از جانب یک‌نهاد خاص نیست بلکه کاملاً یک واکنش جرم انگارانِ از سوی نهادهای قضایی رخ دهد.

نکته بعدی این است که نهادهای حاکمیتی که کارشان تولید سلبریتی است باید قراردادهای سفت و سختی در خصوص زندگی روزمره‌شان با آن‌ها ببندند. این امر در خارج از کشور به شکل یک عادت دارد اتفاق می‌افتد یعنی بنگاه‌های تجاری و تبلیغاتی که افراد را تبدیل به برند و نماد می‌کنند با سلبریتی‌ها قرارداد می‌بندند که چه‌کارهایی را می‌توانند و چه‌کارهایی را نمی‌توانند انجام دهند. ما این را در حاکمیت نداریم و باید در تنظیم گری که شاید روزی در ایران انجام شود به سمت چنین امری هم حرکت کنیم.

پیشنهاد‌های دیگری هم می‌شود داد اما موضوع این است که حاکمیت هیچ‌وقت به سراغ چنین رفتارهایی نمی‌رود به این خاطر که اولاً وابسته به سلبریتی‌هاست یعنی یکجاهایی به آن‌ها نیاز دارد و مخصوصاً جاهایی که می‌خواهد استفاده‌های ایدئولوژیک و کاربردی از سلبریتی‌ها داشته باشد پس سراغ تهدید و تحدید سلبریتی‌ها نمی‌رود.

نکته دیگر اینکه خود سلبریتی‌ها با برخی سیاستمداران دستشان در یک‌کاسه است یعنی پیوند ناگسستنی به سلبریتی و سیاستمدار وجود دارد؛ آن سیاستمدار چرا باید بیاید علیه همکار خود فعالیتی کند لذا هیچ‌گاه اتفاق نمی‌افتد. مسئله بعدی اینکه سهم انکار نشدنی سرمایه است که سرمایه خود به سیاست و رسانه جهت می‌دهد وقتی ابزاری برای رصد سرمایه و محدودیت سرمایه و کنترل آن خصوصاً در عرصه فرهنگ و هنر وجود ندارد، نمی‌توان توقع داشت که سرمایه به سیاست و سلبریتی جهت خاصی بدهد که مطلوب روشنفکران، منتقدان و علمای دین و حتی خود حاکمیت باشد؛ سرمایه نگاه خود را دارد و صرفاً به پول فکر می‌کند.