اعتماد: خاتمی باید با تندروهای جبهه اصلاحات مرزبندی کند
روزنامه اعتماد از خاتمی خواست با تندروهایی که صدای آنها در جبهه اصلاحات غالب است مرزبندی کند.
به گزارش جهت پرس؛ به نقل از کیهان، عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: «نقدم را نسبت به روند كلي جريان اصلاحات مينويسم كه در كانون آن جبهه اصلاحات قرار دارد.
اولين نقدي كه به جريان رسمي اصلاحطلبي دارم، ادبيات سياسي غالب نزد آنان است و اين را بارها در مطالب خود به صورت مستقيم و غيرمستقيم ذكر كردهام. براي من روشن است كه ميان ادبيات سياسي شما با بخشي از نيروهاي سياسي اصلاحات تباين آشكار وجود دارد، ولي در نهايت صداي كساني به عنوان صداي اصلي اصلاحطلبي -كه در بعضي از اعضاي جبهه اصلاحات نمود بارز يافته- شناخته ميشود كه زباني راديكال و مبارزهجويانه دارند، زباني كه بنا به تحليل من تناسبي با مشي و راهبرد اصلاحطلبانه ندارد.
اين رويكرد بيش از اينكه در پي اصلاح باشد، دنبال شكست دادن طرف مقابل و جايگزين شدن آن است، در دوگانه خير و شر گرفتار است و در نتيجه، قادر به ايجاد همدلي و فهم مشترك نيست. ادبيات مبارزه لوازم و اقتضائات خاص خود را دارد، نگاهش به قهرمان و عمل قهرمانانه است، شجاعت در بيان مواضع را به معناي آن ميداند كه موضعي افشاگرانه بگيرد و… در اين ادبيات، افرادي كه هزينه ميدهند، ارزشمند و حتي بحق هستند.
در حالي كه سياست مبتني بر اصلاحات معطوف به سود و خيري است كه از سياست نصيب جامعه و عموم ميشود. سياستِ مبارزه بهطور معمول بازي را صفر و يك تعريف و خير و شر را مطلق و حتي ذاتي ميكند. ذاتپنداري به دگماتيسم منجر ميشود كه لازمه سياست مبارزه است.
مشكل دوم آنان كه تا حدي هم متاثر از مشكل اول است، فقدان رويكرد تحليلي مؤثر و راهگشاست. فقط در همين حد اشاره كنم كه چارچوب تحليلي اين افراد بيش از آنكه معطوف به آينده باشد، اسير چارچوبهاي گذشته است.
تحليلهايي كه معطوف به شخصيت و روانشناسي افراد است (اغلب هم نادرست است) و به ساختارها و عوامل اجتماعي توجهي ندارد. تحليلهايي كه در خدمت سياست مبارزه است و نه در خدمت فهم واقعيت. شجاعت تصميمگيري را در زندان رفتن و روي يك موضع ايستادن و مبارزه ميداند، نه انعطافپذيري و پيشبرد امور و خير عمومي. به همين اندازه بسنده كرده و شرح بيشتر آن را به زماني ديگر موكول ميكنم.
مشكل سوم اين است كه اين جريان در حال تبديل شدن به يك گروه بسته با رويشهاي اندك و ريزشهاي فراوان است. يكي آنكه مواضع آنها (در كنار محدوديتهاي رسمي) باعث شده تا نسل بعدي و جوانتر جايگزين نشوند و از طرف ديگر، حلقه روابط خودشان هم بسته و محدود به شبكه روابط دوستي و خانوادگي شده است.
كافي است كه نگاهي به مجموعه افراد فعال آنان بيندازيم تا ببينيم كه اينها چند دهه است كه با يكديگر دوست و آشنا هستند؟ آنان اغلب در شرايط معين تاريخي و سياسي با يكديگر قرابت فكري و رفتاري داشتهاند، ولي اين قرابت فكري كمكم به مراودات خانوادگي و شغلي و… تبديل شده است و با تغيير شرايط همچنان همه آنان در يك گروه قرار دارند و چون هويت و موجوديت خود را در مبارزه (عليه ديگري) تعريف ميكنند، يك انسجام صوري و ناپايدار را تجربه ميكنند، در حالي كه جريان سياسي پويا بايد جاذبه و دافعه آن پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد.
به نظرم در حال حاضر جبههبندي سنتي اصلاحطلب – اصولگرا سالبه به انتفاي موضوع شده است. آنها بيش از آنكه رسم باشند، تبديل به اسم شدهاند. بايد با نيروهاي جديد از اصولگرايان درون ساختار قدرت و فراتر از آنان با نيروهايي كه در عرصه جامعه و فراتر از هر دو جناح سنتي هستند، همفكري و همراهي و براي خروج كشور از اين وضعيت اقدام و كمك كرد. تركيب جبههاي كه محصول جريان ۱۳۸۸ است، نميتواند در دوران وفاق كارايي داشته باشد. تفاوت هواي سياسي اين دو دوره زماني، بيش از تفاوت هواي زيستي ميان زمستان منهاي ۱۰ درجه با تابستان ۵۰ درجه است.
متاسفانه برخي دوستان در سال ۱۳۸۸ منجمد شدهاند و هنوز در پي حل مسائل ناشي از آن اتفاقات از طريقي ثابت و تكراري و البته ناموفق هستند و گمان ميكنند رفع حصر لازمه وفاق است، در حالي كه روشن است، وفاق مقدمه و شرط لازم رفع حصر است و نه برعكس.
نظرات
لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
از ارسال نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بیاحترامی به اشخاص، قومیتها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزههای دین مبین اسلام باشد خودداری کنید.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نماييد.
نظرات پس از تایید مدیر بخش مربوطه منتشر میشود.