در فضای جنگی آنکه بترسد می‌بازد

ترس، بن بستی روانیست و گیر افتادن در آن، گام اول و آخر شکست است، این ترس ها هستند که با هم می جنگند؛ در فضای «پیشا-جنگ» آنکه بترسد، می بازد. البته هراس از گسترش درگیری حکیمانه است و «آستانه ترس» و «آستانه غرور» نباید یکی شود، اکنون این اسراییل است که پشت خط ترس ایستاده است، حتی اگر عملیاتی هم در ایران انجام دهد باز هم کار از  کار گذشته است.

در فضای جنگی آنکه بترسد می‌بازد
167870

به گزارش جهت پرس؛ کیومرث اشتریان، تحلیلگر سیاسی، در یادداشتی با عنوان جنگِ ترس در خصوص مواجهه ایران و اسرائیل نوشت:

۱-  تحلیل پاسخ موشکی ایران به اسراییل از منظر «تئوری ترس و تصمیم» آموزنده است. «گذر از آستانه ترس» مهمترین جنبه مواجهه ایران و اسراییل بود.

ترس، بن بستی روانیست و گیر افتادن در آن، گام اول و آخر شکست است. این ترس ها هستند که با هم می جنگند؛ در فضای «پیشا-جنگ» آنکه بترسد، می بازد. البته هراس از گسترش درگیری حکیمانه است و «آستانه ترس» و «آستانه غرور» نباید یکی شود. اکنون این اسراییل است که پشت خط ترس ایستاده است. حتی اگر عملیاتی هم در ایران انجام دهد باز هم کار از  کار گذشته است. فرمول ساده است. تاکنون دو پیشفرض وجود داشت که هر دو به هم ریخت:  یکی اینکه ایران در «بن بست ترس» افتاده و حمله نمی کند و دوم اینکه گنبد آهنین (با همه هزینه هایی که برایش انجام شده) نفوذ ناپذیر است و هراس اسراییلی را می کاهد. پاسخ ایران، اما، از حیث روش، معنی دار بود. هم زد و هم نشان داد که جنگ نمی خواهد. «نه از بهر پیکار پتیاره (زشتی) کرد». نفوذ هر تعداد موشک از گنبد آهنین می تواند هم برای اسراییل و هم برای شرکای غربی فاجعه بار باشد.

اولا، مشکل اسراییل این است که به لحاظ سرزمینی بسیار کوچک است و ثانیا، جامعه ای «جهان سومی» نیست که ناامنی نظامی برایش چندان مهم نباشد. «1فروند» موشک در کشور جهان سومی با «1فروند» موشک در کشور جهان اولی بسیار متفاوت است؛ در این معادله یک با یک برابر نیست.

ثالثا، هیمنه به هم می ریزد. پاسخ ایران از جنبه های نظامی، تخریبی یا کشتاری موضوعیت نداشت اما از حیث روانی یک مانور رسانه ای-نظامی بود. گویی نمادهایی از گذشته دور تاریخ ایران را نظاره می کنید. این تصویر سازی «ایرانی» را مرور کنید:  به همه اعلام می کنید که کناره گیرید، راه بگشایید، هین که می آیم، آسمان را «کلییر» کنید، رزمایشی از رژه هوایی راه می اندازید، پیشاپیش پهپاد ها را همچون لشکر پیاده هوایی با هیمنه می فرستید، سپس موشک ها را فرود می آورید. بزمی حماسی می آرایید و آن را در پیکره تصویری سینمایی و مهیج کارگردانی می کنید. گویی ناخودآگاه عناصری از تاریخ ایران را برآورده اید: «یکی تخت پیروزه بر پشت پیل//نهادند و شد روی گیتی چو نیل». وزیر خارجه انگلیس در گفتاری ناخواسته و در برابر پرسشی ناگهانی از همین لشکر کشی پرهیمنه برآشفت. گویی می خواست بگوید که ایران حق ندارد که در مقابل چشمان ما اینچنین عرض اندام کند.

در انگاره، جنگ های دو هزار سال پیش ایران و روم یا مواجهه هزار سال پیش سلجوقیان ایرانی در جنگ های صلیبی از پیش چشم او گذر می کرد. بر خلاف تصور ما ایرانیان، متاسفانه چنین تصوراتی در روان تاریخی شمار قابل توجهی از غربیان حاضر است. در نظام آموزشی و پرورشی ما آن جنگ ها بروزی جدی ندارد، اما، برای بسیاری از آنان زنده است. مقاله های مشهور هانتینگتون و فوکویاما همین را در مقیاسی کلان صورتبندی نظری کرده اند. به همین سان، گونه ای از نژادپرستی فرهنگی که نسل کشی در غزه را توجیه می کند در میان قدرت های برتر غربی وجود دارد تا جایی که حتی فیلسوفانی همچون هابرماس هم در این معرکه حیثیتی رسوا شدند.

۲-  ایران با درایت و بدرستی هنوز در دام جنگ همه جانبه نیفتاده است. تصمیم گیران اصلی در این معرکه از پیامدهای این جنگ، که تخریب ایران عزیز است، آگاه اند و می دانند که گیتی آبستن نیک و بد بسیار است. اینک دو نتیجه مهم باید پیگیری شود: اول، از حیث دیپلماتیک اکنون باید از فرصت استفاده کرد. پروژه های دیپلماتیک با همکاری کشورهایی همچون ترکیه، مالزی، عمان و دیگر کشورهای اسلامی دنبال شود. در چنین هنگامه هایی کشاندن اروپاییان به معرکه گفتگو پروژه غیرامنیتی سازیِ وجهه ایران به بن دندان جهانیان می نشیند. دعوت به گفتگو، نه تنها به صلح و سازش بین الملل کمک می کند بلکه عرقِ شرمِ حمایت از یک تجاوزگر کودک کش را بر جبین آنان آشکار می کند. جهانداری، در سخن نیکوی پس از فروزندگیِ لشکر است. فریب آنانی که از سر جهل و غرور باوری به دیپلماسی ندارند را مخورید. مغرور نشوید و همه تلاش خود را همچنانکه تاکنون بدرستی عمل کرده اید برای جلوگیری از گسترش دامنه جنگ بکار گیرید.

دوم، فرصت همدلی با نیروی انسانی ملی را از دست ندهید. بازدارندگیِ با ثبات در گرو توسعه پایدار است؛ والا حاکم کره شمالی هم بر صندلی اتمی خود نشسته و نظاره گر فقر و انحطاط ملت خویش است. این روزها محدودیت ها برای روزنامه نگارانی که دغدغه ملی دارند و حضور چشمگیر پلیس در خیابان ها و برخوردهای قهرآمیز با زنان شگفت آور است و هیچ توجیهی ندارد. بسیاری از مردم حتی آنان که به شکل و شمایل شما نیستند و منتقد یا حتی مخالف شما بوده اند در وجدان خویش برای بازدارندگی اسراییل احساس غرور می کنند. قدرت نمایی مشروع و حکیمانه قدرت گفتمانی پدید می آورد. مردمان، چنین قدرت نمایی را محترم می شمارند و به احترام کلاه از سر بر می دارند.

نقدهای خبرنگاران و روشنفکران از اسراییل و ادبیات مفتخرانه آنان با شما گواه همین مدعاست. اکنون فرصت بازسازی روابط انسانی و ملی است. کوتاه و گویا می گویم جمهوری اسلامی به چهار دلیل اساسی نمی تواند با مردم خود کنار نیاید یا نمی تواند آزادی های سیاسی-اجتماعی را بسط ندهد و نمی تواند یک دولت قوی مرکزی نداشته باشد: اولا، به لحاظ تکثر درونی جامعه و جمعیت ایرانی؛ ثانیا، تکثر اجتماعی نیروهای نظامی و انتظامی؛ ثالثا، به لحاظ دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای که دارد؛ و رابعا، قرار گرفتن در چهارراه ژئوپلیتیک جهانی. بی جهت خود را خسته نکنید و برای مردم و نظام بحران آفرینی نکنید. نمی توان جامه تنگ فرهنگ یک گروه را بر پیکر تنومند یک ملت تاریخی پوشانید.

۳-  مخالفان اقلیت حاکم و حتی مخالفان جمهوری اسلامی هم باید یاد بگیرند که آنجا که شایسته است از اقدامات درست و هوشمندانه جمهوری اسلامی حمایتی صادقانه داشته باشند. اینکه سخنگوی اسراییل بشوند و خنثی سازی 99 درصدی پرتاب های ایران را (که غیر واقعیست) به رخ بکشند دشمنی را بیشتر می کند و اینگونه تعبیر می شود که بدلیل مخالفت با حکومت از آن سوی بام به دره بی انصافی سقوط کرده اند. در چنین شرایطی چگونه انتظار دارید که با شما از سر خصومت یا بی انصافی متقابل بر نیایند؟ اسیر جو روانیِ مخالفِ نامنصف نشوید و شرافتمندانه حرکت های مثبت را قدر بدانید. ایرادی ندارد که در این هنگامه، انتقادات خود را به سیاست داخلی محفوظ نگهدارید و در عین حال از یک حرکت بازدارنده تمجید کنید. این، دلهای همگان را به یکدیگر نزدیک می کند و نشان دهنده صداقت مخالفان سیاست های داخلی است و صدق آنان را باور پذیر می کند؛ شاید شماری از اینان بر سر عقل آیند و بیش از این بر طبل انحصار و واگرایی نکوبند.