روایت اختصاصی جهت پرس از یکی از زائران شهید حاج قاسم
فائزه ای که رستگار شد/ چرا شهیده رحیمی گلچین شهادت شد؟
شهیده رحیمی، چراغ راه هم نسلی های خودش است اما نه از نسل دفاع مقدس است، نه از مدافعین حرم، نه از مدافعین امنیت
به گزارش جهت پرس؛ خودش را اهل این زمان نمیدانست :“من واقعا متعلق به این زمان نیستم. ربطی به این دوره و زمانه ندارم. وقتی در کلاف هزارتوی این شهر گم میشوم و بین آدمهای رنگارنگ بر میخورم، سرگردانی، تنها احساسی ست که دارم.”
آدمی نبود که زیاد توجه اطرافیان را به خود جلب کند. شاید اگر کسی سن و سالش را نمی دانست با همه فعالیت هایش او را یک فرد 30 یا 40 ساله تصور می کرد.پرکار بود. ویژگی خاصه همه شهدا. دختری دهه هشتادی که شاید باید در این روزهای شعارهای پوچ و توخالی زن زندگی آزادی نیاز به یک شهیده از نسل امروزی بود.شهیده ای که الگو باشد و چراغ راه از جنس خودشان از سن و سال خودشان. آخرین نوشته ای که می خواست درباره کودک و نوجوان بنویسد و به سرانجام واقعی رسید؛ با نام «در حسرت شهادت…» بود. حسرتی که حال رفتنش حسرتی شده بر دل تمام کسانی که او را می شناختند.
ساده بود وبی ادعا. شاید اگر روز قبل رفتنش به دوستانش گفته می شد فائزه شهید می شود باور نمی کردند.این را نه دوستان و همکلاسی هایش بلکه استادش هم می گوید: «هر چه فکر میکنم، جز لبخند همیشگی و نگاه آرامش، تصویر دیگری از صورتش در ذهنم ثبت نشده.از مدرسهی محل کارورزیاش تا حوزه هنری، راه زیادی بود. برای همین همیشه کمی دیر میرسید و اکثر اوقات روی یکی از صندلیهای آخر کلاس مینشست.
در نوشتن مصمم بود. اما انگار در هر چیزی مصمم بود. نوشتن هم راهی بود برای رسیدن به هدفی که در دل داشت. اما مگر میتوان همه چیز را نوشت؟خودش در یکی از متنهای کلاسیاش نوشته بود:” شهادت هنری بود برای مردان خدا، و در فهم محدود من نمیگنجد که بخواهم آن را به تصویر بکشم.قلم را کنار گذاشتم… نور مطلق شهادت را چگونه در صفحات تاریک این دنیا میتوانم ترسیم کنم؟”
فائزه، شهادت را نه با قلم، که با جانش ترسیم کرد. او شهادت را زندگی کرد.»
شاید خودش هم مثل خیلی از آدمهای امروزی شهادت لقلقه زبانشان است نبود ولی لقلقه عملش چرا.
یکی از دوستان نزدیک او که 15 سال دوستی و آشناییت داشت درباره اش می گوید:
«شهیده کسی نبودند که وقتی مثلا کاری انجام میدادند در بوق و کرنا کنند و اعلام کنند. ایشان در دلشان شهادت را میخواستند ولی هیچ وقت اعلام نمیکردند که مثلا بچه ها دعا کنید من شهید بشوم یا امثال این صحبت ها.
ایشان هم سرکار میرفتند، هم درگیر کارهای فرهنگی بود، هم در مترو در کارهای فرهنگی برای حجاب مشغول بودند؛ خادم و انتظامات هیئت بودند. مثلا زباله هارو جمع می کرد. یعنی در این حد خادم، واقعا خادم بودند و در عین حال که سر کار میرفتند، کارهای فرهنگیشان هم دنبال می کردند.»
او حتی در بند حواشی که آدم را از اصل باز می دارد هم نبود.همسفر کرمانش می گوید: «فراموش نمیکنم وقتی از اتوبوس پیاده شدیم، هر دومون روسری روشن سرمون بود و بهت گفتم فائزه نصف آدمها روسری مشکی سر کردن، زشت نیست؟
بهم گفت: نیت مهمه زهرا خانم!
من تا زمان انفجار به فکر روسری تیره بودم ولی تو با نیت خالصانهت، با اون روسری سفیدت به سمت روشنایی پر کشیدی و عاقبت بخیر شدی.»
بی نهایتی که در بی نهایت حل شد
همین چندوقت پیش بود که درخواست دیدار بینهایتیها با رهبر انقلاب را امضا زدهبود و نوشتهبود:
«از زمانی که شما را شناختم وعلاقه قلبی به شما در قلب و اندیشهام ریشه دواند، سربازتان شدم، دانشجو شدم، معلم شدم و اکنون بخشی از جمعیت بزرگِ بینهایتم و در تکتک این عناوین، آرزوی دیدار شما را در دل داشتهام..»
مادر شهیده فائزه رحیمی در رابطه با یکی از دلنوشتههایی فائزه می گوید: «در دلنوشتهای که از فائزه در پشت تصویر حضرت آقا پیدا کریدم، نوشته بود: “ببین میان چه کسانی نشستهای! ببین آن کسی که با تو نشسته، میخواهد تو را بیشتر کند، یا خودش را بیشتر کند؟ میخواهد دنیایش را بیشتر کند یا خدایش را بیشتر کند؟” این دلنوشته من که مادر او هستم را به لرزه در آورد.»
کار فرهنگی یا نماز اول وقت
دوستش می گفت: «اگر فائزه به جایی رسیده از نماز اول وقتش بوده»
دختری که شهادتش هم برای محل تحصیل اش بابرکت بود
می گویند شهیده فائزه رحیمی خیلی تلاش کرد تا در پردیس نسیبه تهران (محل تحصیل اش)، شهید گمنامی تدفین شود، چون معتقد بود حضور شهید گمنام می تواند چراغ راهی در تربیت معلمان آینده ایران اسلامی باشد. اما به علت هایی این امکان در زمان حیاتاش، فراهم نشد.
پس از شهادتش، با درخواست دوستاناش و مسوولین دانشگاه فرهنگیان، خانواده اش ابتدا با تدفین شهیده در پردیس نسیبه موافقت میکنند.
مقدمات آماده کردن قبرش طی می شود و مزارش برای تدفین آماده شد. در دقایق آخر، خانواده اش ناگهان به علت خانوادگی، تشخیص میدهند که تدفین دختر شهیدشان در بهشت زهرا باشد.
حالا میماند قبری آماده اما بدون شهید. تا اینکه خبر میرسد بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس هم با تدفین شهید گمنامی در این پردیس موافقت میکند.
شهیده فائزه رحیمی خودش جای دفن شهید گمنام را در محل تحصیل اش آماده کرد و به آرزویش رسید و پس از اطمینان از انجام یکی از ماموریت های تربیتی اش در دانشگاه فرهنگیان، با اطمینان خاطر به بهشت زهرا توجه نمود و در کنار شهیدان عالی مقام در قطعه 28، بدنش به خاک سپرده شد.
فائزه را تحریف نکنیم!
تا دو ماه قبل در یک وجبی ام بود و به پشت خطی اش می گفت:«اگر ریا نباشه تو مرکز پژوهش های مجلس مشغول شدم برای همین وقت نمیکنم» حتی گفتن این را هم ریا می دانست. اما برای من نوعی که به دنبال دلیل گلچین شهدا بودم یا به دنبال اینکه شهدا واقعا اسطوره های دست یافتنی هستند یا دست نیافتنی؟ اما راحت از کنارش رد می شدم. فائزه به من فهماند که باید آینه وجودی خودم را بزرگ کنم تا خوب ببینم و بشناسم. عیب از من است.
حجت الاسلام طریقت، نماینده دفتر رهبری در رابطه با شهادت فائزه رحیمی در یادداشتی می نویسد:
گاهی حواسمان نیست و درعین ارادت به شهیده و دوست داشتن آن، وقتی میخواهیم در مورد او صحبت کنیم طوری حرف میزنیم که او دست نیافتنی میشود. درحالی که شهیده مثل ما بود، با ما زندگی میکرد، غذا میخورد، فعالیت داشت و… قدسیه سازی از شهیده گاهی ظلم به حقیقت آن و تحریف آن شخصیت است. شهیده رحیمی عزیز مثل خودمان بود فقط عالم خالص تری داشت. او کارهای عجیب غریب انجام نمیداد، او مرده زنده نمیکرد، او همیشه در عصمت محض نبود، او ممکن بود غفلت کند، او ممکن بود گناه کرده باشد…اما او خودش بود. خودِ خودِ خودش! این راز شهادت اوست که در عین خود بودن، خالص بود، راحت بود. تعارف نداشت، دنبال اثبات نبود.
به نقل از خود فائزه که میگفت: «روایت صورتی نکنیم، شهدا از ما بودن»
همانطور که فرزند شهید همت نمی گذارد کتابی یا فیلم و مستندی از شهید همت ساخته و نوشته شود و می گوید:« شهدا را یک الگوی دست نیافتنی معرفی میکنید و تا وقتی من و برادرم و مادرم زنده هستیم اجازه فیلم یا کتاب نمی دهیم» با فائزه هم این کار را نکنیم.
شهدا اسطوره دست نیافتنی نبودند و نیستند.
به نظر بنده
شهدای انقلاب مال انقلابند و مال همه مردمند و مال تاریخند.
کسی حق ندارد مانع از تدوین کتاب یا سخت فیلم و سریال و … درباره آنها شود.
بله! مطلعین از خصوصیات شهید؛ موظند نگذارند شخصیت شهید تحریف شود
یاعلی
کتاب سرباز روز نهم یک نمونه خوب در معرفی شهید صدرزاده است که با خواندنش میتوان باور پیدا کرد که حتی تو هم میتوانی به مقام شهادت برسی!