خاطره زینب سلیمانی از روزه‌داری سردار دل‌ها

زینب سلیمانی در توییتر نوشت: ‏تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته. پرسیدم ‎افطار کردید؟ گفتند بچه‌ها برایم در قرارگاه افطار آماده کردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمنده‌ها سفره انداختیم و نان پنیر مختصری خوردیم. گفتم چرا قرارگاه نرفتید؟ گفتند «میترسم در غیبتم مظلومی با زبان روزه، اسیر و یا شهید شود».

خاطره زینب سلیمانی از روزه‌داری سردار دل‌ها
63709