چرا فیلم هناس نمیتواند تصویر کارآمدی از شهید داریوش رضایی نژاد را نشان دهد؟
هناس فیلمی در ژانر بیوگرافی است که قسمتی از زندگی همسر شهید داریوش رضایی نژاد را با تمرکز بر سال پایانی زندگی آن شهید بزرگوار، به تصویر میکشد. داستان فیلم زمانی اتفاق میافتد که حساسیتهای فعالیت در زمینه هسته ای و احتمال ترور شدن افراد مشخصی از جمله داریوش رضایی نژاد، به دلیل ترور شهیدان علیمحمدی و شهریاری بالا رفته است. حسین دارابی به عنوان کارگردان فیلم، تلاش کرده است تا نگرانی ها و فشارهایی که شهره پیرانی، همسر شهید رضایینژاد، در طول این مدت متحمل میشود را به تصویر بکشد.
بازی زیبای مریلا زارعی در نقش شهره پیرانی، بیننده را تا حد قابل توجهی به همزاد پنداری نزدیک میکند و آن نگرانیها و فشارها را ملموس میسازد و تکمیل کننده مرثیه پر غم داستان عاشقانه هناس است. به گونه ای که بغض بیننده، او را تا درب های خروجی سالن سینما بدرقه میکند.
اما سوالی که در ذهن من نقش میبندد آن است که در بازپروری داستان شهدایی همچون رضایینژاد به دنبال چه هستیم؟ نمایش مرثیه ها و غمهای خانواده شهدا باید مورد توجه باشد یا قهرمان پروری از شخصیتهای کم نظیر خود شهدا؟ اگر به دنبال مرثیه سرایی درباره از خودگذشتگیهای خانواده شهدا باشیم، هناس توانسته است به خوبی نقش خود را در این زمینه ایفا کند. اما اگر به دنبال قهرمانسازی از شخصیت های خود شهیدان باشیم، هناس یک فیلم دست و پا شکسته است که حتی در انتخاب قهرمان داستانش هم اشتباه کرده.
چرا که از نظر فیلمنامه نویسی و داستان پردازی، این نقش اول داستان است که بیشترین توجه را به خود جلب کرده و در پستی و بلندیهای مسیر داستان، خود را در یک فرصت کافی به بیننده معرفی میکند و نهایتا در ذهن بیننده به عنوان یک قهرمان متجسم میشود. و نقشهای مکمل دوم و سوم، دستآویزی برای بهتر نشان دادن شخصیت آن نقش اول هستند. این در حالی است که قهرمان و شخص اول داستان هناس، همسر داریوش رضایی نژاد است، نه خودش! هناس داستان از خودگذشتگی شهره پیرانی است، نه تلاشها و سختیهایی که شهید رضایی نژاد برای خدمت به صنعت هستهای انجام داده است.
از آنجایی که این فیلم در ژانر بیوگرافی ساخته شده است، میتوانیم آن را با فیلم های هم ژانر خودش مقایسه کنیم. فیلمهای ذهن زیبا (Beautifull Mind) و بازی تقلید (Imitation Game) که به معرفی دو دانشمند علم ریاضی میپردازند، گزینه های مناسبی برای مقایسه داستانشان با هناس هستند. این دو فیلم قسمتی از زندگی دو دانشمند و ریاضیدان مشهور به نامهای جان نش و آلن تورینگ را به تصویر میکشند.
در ذهن زیبا ما شاهد دست و پنجه نرم کردن جان نش با بیماری روانی خودش هستیم و در بازی تقلید، داستان اختراع ماشین رمزگشایی پیامهای نیروهای آلمانی توسط آلن تورینگ در زمان جنگ جهانی دوم را مشاهده میکنیم. در هر دو فیلم، قهرمان سازی از افرادی را میبینیم که نشان دادن یک شخصیت قهرمان از آنها به مراتب دشوار تر از شخصی همچون داریوش رضایینژاد است.
راسل کرو در ذهن زیبا، نقش جان نشی را بازی میکند که زندگی خود را وقف درس و دانشگاه و علم ریاضی خودش کرده و برای رسیدن به اهدافش ناچار به کنار آمدن با بیماری روانیاش میشود. و در بازی تقلید، بندیکت کامبربچ نقش آلن تورینگی را بازی میکند که در روایت داستان فیلم، به دلیل انحرافات جنسی در زندگی مشترکش با مشکل روبرو است.
در داستان فیلم ذهن زیبا، ران هاوارد به زیبایی در خلال قهرمان سازی از شخصیت جان نش، از خودگذشتگی همسر او را هم به تصویر میکشد. این بدان معنا است که اگر قهرمان داستان را به درستی انتخاب کنیم، نقش های مکمل نیز در حد و اندازه خودشان، ویژگیهایشان را نمایش میدهند. اگر هدفمان قهرمان سازی صحیح از شخصیت خود شهدا باشد، نمایش ازخودگذشتگی خانواده آنها نیز در خلال این قهرمانسازی محقق میشود. گفتنی است که منظور از این قهرمان سازی، نمایش یک شخصیت دست نیافتنی از شهدا نیست. بلکه به معنای نمایش جان فشانی آنها برای رسیدن به اهداف والا و خدمت به هم وطنانشان است.
باید اعتراف کرد در سینمایی که پر شده است از فیلمهای سیاهنما برای خوشآمد جشنوارههای برون مرزی و فیلمهای بی سر و ته و حتی ضد فرهنگی که برای اوقات فراغت مسافران اتوبوسهای بین شهری تولید شده، ساخته شدن آثاری همچون هناس، بذر امید را در دل دلسوزان فرهنگ و هنر این مرز و بوم میکارد. اما بهتر آن است که برای مقابله با جریان خودتحقیری که حتی دستآوردهای بزرگ و بیبدیل فرزندان ایران را وسیلهای برای تحقیر ملت ایران قرار میدهند، سینماگرانی همچون سازندگان هناس، رسالت سنگینتری را به دوش بکشند و با الگوبرداری از آثار ماندگار سینمای جهان، قدمی در جهت ایجاد خودباوری و کم کردن خودتحقیری در جامعه ایران بردارند.
ثبت دیدگاه