یک پژوهشگر پاسخ می دهد؛

آیا ایران قبل از انقلاب در حال ژاپن شدن بود؟/ قبل از انقلاب شاه به زنان حق رای داد/ وضعیت اقتصادی ایران قبل از انقلاب

دکتر شهریار زرشناس علی رغم اینکه خودش منتقد عدالت اجتماعی در جمهوری اسلامی است ولی تصویری دیگر از زمان قبل از انقلاب ارائه می دهد.

آیا ایران قبل از انقلاب در حال ژاپن شدن بود؟/ قبل از انقلاب شاه به زنان حق رای داد/ وضعیت اقتصادی ایران قبل از انقلاب
158583

به گزارش جهت پرس؛ دکتر زرشناس که این روزها مهمان برنامه جریان شبکه یک هست و پیرامون مسائل انقلاب به گفتگو و پاسخ می پردازد در برنامه دوشنبه شب 16 بهمن به مسائل مهمی از قبیل:
1- مسئله علت وجود انقلاب
2- عملکرد انقلاب اسلامی پرداختند.
مشروح این پرسش و پاسخ ها را می خوانیم.

آیا می شد حکومت پهلوی در ایران حفظ بشود و انقلاب نشود؟

اساسا چرا این انقلاب اتفاق افتاد؟وقتی که ما یک اتفاق تاریخی را بررسی می کنیم شاید پرداختن به بقیه احتمالات اجتناب ناپذیر باشد.برای بیان ریشه های تاریخی انقلاب اسلامی نباید مسئله را از سال 56 دنبال کرد. در واقع باید خیلی بیش از اینها به عقب برگشت.باید به دنبال این پرسش و پاسخ بود که انقلاب اسلامی آمد چه چیزی را رفع کند، پاسخ چه چیزی را بدهد؟انقلاب ها دو نوع هستند؛ بعضی انقلاب ها افق ها را بررسی می کنند، اساسا طرح مسئله می کنند.بعضی انقلاب ها هستند که برای رفع و حل مسئله می آیند. گاهی اوقات به ندرت انقلاب هایی پیش می آیند که هر دو حالت را دارند. یعنی هم طلیعه دار افق تازه ای هستند هم آمده اند که مسائلی را حل بکنند.ما یک انقلابی داریم که در سال 1348 میلادی در شهر رم اتفاق افتاده است. در ابتدای تاریخ آغار قرن مدرن. این انقلاب مسئله ای را آنچنان حل نکرده است. این انقلاب ظهور یک افق تازه ای است که در آن افق مسائل تازه ای امکان طرح پیدا می کند، اما چون انقلابی ست که گویی با آمدنش عالمی دارد می رود و عالمی دارد می آید، انقلاب طلیعه دار می گویند.یک انقلاب دیگری داریم مثل انقلاب 1889 انقلاب فرانسه. یا انقلاب انگلستان 1649. یا جنگ های استقلال آمریکا 1786.این ها آمدند مسئله حل کنند. انقلاب اسلامی هر دو شان را دارد. یعنی هم انقلاب طلیعه دار است که با آن عهد و افق تازه ای مطرح می شود. در واقع گویی یک ورق تازه یا یک عصر تازه ای است. هم آمده است که مسائلی را در ایران حل بکند.اجازه بدهید اول ناظر به حل مسئله حرف بزنم.در واقع می توان اینطور گفت که مسائل جامعه ایران در قرن چهاردهم هجری شمسی، سالی که با کودتای 1299 شروع می شود مسائل جامعه ایران چه بود که انقلاب اسلامی رخ داد؟شما ببینید جامعه ایران یکی از پرتکاپوترین جوامع از نظر سیاسی است. چه در منطقه چه در مقیاس جهانی.شما تقریبا از قیام تنباکو به بعد ما را نگاه بکنید، این جامعه عجیب پر تکاپو است.یعنی شاید هر ده سال یا 15 سال ما یک رویداد، یک اتفاق، یک نوع خیزش است. که این آرام نبودن جامعه نشانه ناخشنودی است.یعنی این شرایطی که به او تحمیل شده است دائم دارد اعتراض می کند. باید ببینیم به چه چیزی اعتراض می کند.ما می توانیم سرآغاز این وضع را رویداد مشروطه بگیریم.مشروطه 1324 هجری قمری رخ داده است که برابر 1258 شمسی است. با مشروطه چه اتفاقی رخ داده است؟ برابر شده است با تجددمآبی یا شبه مدرنیته یا فرایند مدرنازسیاون در ایران در هیئت صورت بندی سیاسی یا اقتصادی اجتماعی بیاید و بر این کشور حاکم بشود و هر آنچه که قبل از آن بوده است را کنار بگذارد.البته این اتفاق ناگهانی پیش نیامده است. زمینه داشته است. زمینه اش از دوران فتحعلی شاه قاجار شروع می شود. از زمانی که نظام جهانی سراغ ما می آید.ببینید از این زمان به بعد کم کم یک اتفاقی رخ می دهد. آن اتفاق این است؛ جامعه ایرانی به تدریج در وضع تاریخی قرار می گیرد که آن وضع تاریخی، وضع تاریخی عالم خودش نیست. و این وضع تاریخی وضعی است که مدرنیته تمام عیار غربی هم نیست. اما اقتباس و تقلیدی از آن مدرنیته است. ظهور سطحی، ناکارآمد از آن مدرنیته است. که این با فضای جامعه ایرانی، با بافت، ساختار، روح، و سرشتش ناسازگار است. در عین حال مسائل این جامعه هم حل نمی کند.مسائل این جامعه چست؟یکی استقلال است که جامعه ایران احساس می کند از دست رفته است. یکی عدالت اجتماعی است که تامین نشده است. یکی هم اینکه امکانی برای ظهور بروز و اراده جمهور، اراده مردم در فضای اجتماعی وجود ندارد. و به خصوص که دوره، دوره تجدد مآبی است، خیلی حرف مردم زده می شود ولی هیچ اختیاری به مردم برای ظهور و بروز داده نمی شود.

اینکه شاه به زنان حق رای داد نشانه این نیست که می خواهد مردم در حکومت مشارکت کنند؟

اولا که این نکته مال 1341 به بعد است مال بعد از آن نیست. اما برای این مسئله یک ذره به عقبتر برگردیم ببینیم چرا در آغاز قرن 20 به زنان حق رای داده می شود حتی در اروپا؟
اصلا ببینیم چرا این ها می خواهد خانمها را وارد فضای اجتماعی کنند؟
سوال بعدی هم اینکه آیا با ورود خانمها به عرصه حق رای واقعا مشارکت محقق می شود یا نه؟
ببینید در جامعه ایران قبل از انقلابی که مشارکت برای مردان هم معنایی نداشت، واقعا معنایی هم نداشت.
ببینیم مشارکت از چه راه هایی امکان پذیر است؟
مشارکت به معنای خیلی برجسته ش انتخابات است. منتها انتخابات واقعی! یعنی کسانی که تاریخ انتخابات ایران را دنبال کنند می دانند. من از روی تعصب و غرض ورزی نمی گویم.
شما بروید خاطرات دولت مردان عهد پهلوی را دنبال کنید. خاطرات امثال خانم مینو سمیعی را که در دو رژیم پهلوی اینها در مسند امور بودند. حتی خاطرات پسر فروغی را.
اصلا انتخابات اینگونه بود که قبل از اینکه انتخابات بشود صحبت میشد که چه کسانی قرار است از داخل صندوق اسامی شان دربیاید. مشارکت سیاسی و حضور مردم در انتخابات اساسا وجود نداشت. یعنی قشر متوسط مرفه شهری در هیچ حوزه دیگری ما اصلا مشارکت نداشتیم. پاسگاه ها در حوزه های محلی اسامی تعیین شده را داخل صندوق می ریختند.
بزرگترین تاییدیه بر این امر سخن شاه است. سخن معروف شاه که می گفت« صدای انقلاب شما را شنیدم. تعهد می کنم انتخابات آزاد برگزار شود.»
ولی از دل همین انتخابات مجلسی در می آید که ملی شدن صنعت نفت را هم تایید می کند. این درواقع مال زمانی است که رضاشاه از ایران می رود و ایران اشغال می شود. یکی از قدرت هایی که ایران را اشغال می کند شوروی است. شوروی موجب نفوذ حزب توده می شود. شرایط جامعه ایران هم که به شدت ناراضی و ناخشنود بود، با ایجاد این فضا در واقع این جامعه سعی می کند یک مقداری این اعتراض خودش را نشان بدهد و زمینه برای حزب توده فراهم بشود. بعد که حزب توده در ماجرای 1324 آذربایجان بی اعتبار می شود لیبرال ها فرصت پیدا می کنند.
این بازه زمانی است که شاه نفوذ و اقتدارش بسیار اندک است، چون کشور اشغال شده است و او تازه به سلطنت رسیده است. اصلا نمی تواند این استبداد تمام عیار را اعمال کند. این مسئله فرصت به بعضی جریان ها و گروه ها می دهد که بیایند. اما آیا در تمام این دوره ما انتخابات واقعی داشتیم؟
در مورد مسئله حق رای زنان ما زمانی می توانیم از مشارکت واقعی حرف بزنیم که اولا حق رای فرمایشی نباشد، واقعی باشد.
در شرایطی که انتخابات فرمایشی است حق رای اصلا معنایی ندارد. ثانیا بحث اصلی این است که مجاری متعددی برای تاثیرگذاری جامعه بر روی حکومت وجود داشته باشد. یعنی جامعه در حکومت شنیده شده باشد. من شما را به آبراهام یروانادیان ارجاع می دهم.
این شخص یک روشنفکر سوسیالیست لیبرال دموکرات است که ایرانی ساکن آمریکاست. یک چهره کاملا آکادمیک هم هست. ایشان کتابهایی در مورد انقلاب ایران دارد که خیلی معروف است. یک کتابی ایشان دارد به اسم اسلام رادیکال.
بعد اینجا در این باره صحبت می کند که چرا رژیم شاه اینقدر راحت سرنگون شد. بعد می گوید رژیم شاه در ایران رژیمی بود کاملا منزوی. روی کار آمدنش کاملا اشتباه بود. آمدن پهلوی دوم حاصل توافق چرچیل رزیل و استالین است. بعد تثبیت آن کودتای 28 مرداد روزولت است.
یعنی کل ماجرا را ببینید جامعه ایرانی حضور و نقش ندارد. یعنی ایران فرهنگی دارد که بافت و جامعه ایران کاملا ناسازگار است.
آن زمان را نباید تهران، شیراز و مشهد ببینید.
جامعه ایران سه چیز کم داشت: استقلال، عدالت و امکان بروز و ظهور اراده مردمی. بعد باید ببینیم رهاورد شبه مدرنیته ای که رژیم پهلوی بر ایران حاکم شده بود چه بود؟
من دوستان را ارجاع می دهم بروند آرشیو روزنامه های کیهان و اطلاعات 1347 تا 1357 را ببینند. ببینند چند بار ما تورم داریم.
اصلا عبارت معروفی از هویدا داریم که سال 47 یا 48 نخود گران شده است، می گوید خب مردم نخود نخورند.
مستند بی بی سی در مورد هوشنگ نهاوندی را ببینید. یکی از دولتمران، وزیر اقتصاد زمان شاه است. خودش از تورم 30 درصد و 40 درصد سال 1357 حرف می زند. که می گوید ما جرئت نداشتیم برویم به شاه بگوییم چنین تورمی هست. بعد خودش می گوید من نامه رئیس دفتر داده بودم که برو پیش اعلی حضرت و این را مطرح کن ولی این کار را نکرد. آخر سر چندین بار من درخواست کردم، رفتم پیش شاه دیدم پشت شیشه را نگاه می کند، من را نگاه نمی کند. فهمیدم که گزارش را معینیان داده است؛ انقدر خشمگین است که حاضر نیست آن را بپذیرد، دیگر من تعظیم کردم بیرون آمدم.
ببینید تورم وجود داشت، بیکاری وجود داشت. از همه مهمتر ثمرات اصلاحات عرضی موجب شده بود که، دهقانان روستا ها را ناگزیر شده بودند که رها کنند، به حاشیه شهر ها بیایند و در حاشیه شهرها قدرت صنعتی و تولیدی ما انقدر نبود که این روستایی که مالک زمینش را خورده بود را جذب کند. بنابراین کارگر کارخانه هم حتی نمی شود. پس گارسون می شود، می شود فروشنده خیابانی موز، سیگاری که در اثر قیمت نفت بالا رفته بود و در حلبی آبادهای حاشیه شهر زندگی می کند. همان جایی که نیک پی سال 56 رفت خراب کند.
من خواهش میکنم روزنامه های سال 56 و 57 را بخوانید که بعد از اینکه قیمت نفت در سال 53 به شدت چند برابر شد و بالا رفت، واردات ما چند برابر شد. با چند برابر شدن واردات تولید داخل وحشتناک ضربه خورد. ثانیا یک اتفاقی افتاد؛ انقدر کامیون در کشور وجود نداشت که سبزی، تخم مرغ، گوشت وارداتی در بندرها می آمد و توان ترخیص شدن و انتقال دادن به شهر را نداشت. در شهر ما صف گوشت داشتیم، بروید روزنامه ها را ببینید کیلوکیلو در بندر از بین می رفت و فاسد می شد.

تصویری که شبکه منو تو در این 13،14 سال نشان میداد این بود که ایران در حال ژاپن شدن بود.آیا واقعا اینطور بود؟

ژاپن دقیقا چگونه ژاپن شد؟ ژاپن نپذیرفت که نظام جهانی به اون دیکته می کرد را نپذیرفت. ژاپن از صنعتی شدن پروس الگو برداشت و به سرعت توانمندسازی اقتصادی کرد.
بیایید ببینیم ما چه بودیم؟ ببینید مدل ما اصلا مدل صنعتی شدن نبود. مدل ما این بود که نفت را، یعنی آن چیزی که ظرفیت منابع طبیعی ما بود؛ روزی شش میلیون بشکه، 9 میلیون بشکه می فروختیم.
بله آمار بالای رشد اقتصادی داشتیم، اما به چه سبب؟ به سبب فروش نفت. بعد پیکان توافق می کرد با کارمند نفت و اینجا مونتاژ می شد. همه چیز ما روی پول نفت می گشت. کدوم کشور ما با فروش منابع طبیعی و بدون انجام انقلاب صنعتی و بدون اینکه بتواند ذنجیره استراتژیک پیوسته کلان، صنایع سنگین و صنایع تولید کننده صنایع سنگین، یعنی هم صنعت تولید و هم ابزار تولید کننده صنعت تولید، بدون اینها کدام کشور می تواند صنعتی بشود؟ کجا ما در معرض ژاپن شدن قرار داشتیم؟
آمارهارا در کتاب اقتصاد کاتوزیان و کتاب آبراهامیان و کتاب سوداگر در مورد رشد ایران هست. این هم بگویم هیچ یک از این سه نفری که من نام بردم طرفدار انقلاب اسلامی نیستند. هر سه اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستند، هر سه هم خارج از کشور هستند، الان نمیدونم شاید یکیشون فوت شده باشد. دوتای دیگر زنده هستند، یکی گرایش چپ تندرو داره، یکی گرایش چپ لیبرال دارد، یکی لیبرال مشروطه طلب انگلیسی است.
این ها هیچ کدام نه مذهبی اند، نه انقلابی، نه طرفدار جمهوری اسلامی.
روایت های این ها را از تاریخ ایران ببینید. کجا چنین حرفهایی را گفتند. یک بخش غیرمولد خیلی بزرگ که با چه چیزی می چرخید؟ این بخش غیرمولد یک دهان بزرگ بود که پول نفت روزی شش میلیون الی 9 میلیون بشکه نفت فروخته می شد. پول و کالا تامین می شد و به داخل کشور می آمد. بعد این کالاها حتی نمی توانستند توزیع بشوند. سال 56و 57 ما هم صف گوشت داریم، هم تورم داریم، هم قطعی برق و هم قطعی آب داریم.
برای فهم فضای سیاسی و اجتماعی هر جامعه ای، ادبیات رئالیستی آن جامعه فوق العاده می تواند گویا باشد.
یک فردی مثل مارکس می گوید: من آنقدر که از آثار داستانی بالزاک درباره دوران امپراطوری ناپلئون و روزگار بازگشت فهمیدم از روی رشته های اقتصادی نفهمیدم.
بیایید به ادبیات رئالیستی زمان شاه توجه کنید. ما نویسندگان رئالیستی داریم مثل محمود دولت آبادی، مثل احمد محمود، مثل علی اشرف درویشیان، مثل غلامحسین ساعدی، مثل محمود کیانوش، مثل جمال میرصادقی، مثل صادق چوبک. ببینید من با قید تاکید می گویم، هیچ کدام از اینها، نه کارگذار جمهوری اسلامی اند، نه شاید همسوی با انقلاب اسلامی اند، نه گرایش مذهبی دارند، نه حتی انقلابی اند. این ها داستان نویسان رئالیستن که فضای ایران را رسم می کردند. برید ببینید چه فضایی را رسم می کنند. برید ببینید در داستان های محمود کیانوش در داستانهایی که همان زمان چاپ شده است را جامعه ایران را چگونه دارند وصف می نمایند.
تصویر فقر، نابرابری، تبعیض، ظلم و فساد است.
کسی مثل صادق چوبک رفیق هویداست. بروید داستانهای کوتاهش را بخوانید. داستانهای پیراهن زرشکی را بخوانید، ببینید فضای اجتماعی ایران چیست. بعد داستان صادق چوبک مربوط به هویداست، بعد مربوط به چپ مارکیسیتی است. درویشیان در زندان است. بروید سینمای آن سالها را ببینید. سینمای سالهای 56،57، 58 را ببینید. نشان از ظلم، فقر، ناعدالتی، فساد می دهد.
یکی از زندانیان سیاسی در دادگاه برمی گردد به قاضی می گوید: در تهران در همین پارک شهر آدمها می روند چمن می خورند(قبل تشکیل سازمان انتقال خون است) به خیال اینکه خون براشون تشکیل بشود بروند خون را بفروشند.
فیلم اسرار گنج دره جنی، فیلم دایره مینا.
جامعه ایرانی چندین راه های مختلفی را رفت. با ائیدولوژی چپ یه دوره ای را رفت، با ناسیونالیسم یه دوره ای را رفت. ببینید جامعه ایرانی چه چیزی را می طلبید؟ گام اول، شعار اول استقلال بود. جامعه ایرانی احساس می کرد، از زمانی که شبه مدرنیته بر او حاکم شده، استقلال و مقدراتش را از دست داده است. در واقع از دست هم داده بود. جامعه ایرانی به درستی این را می فهمید.
در خاطراتی که به نام دختر یتیم از فرح پهلوی منتشر شده است؛ می گوید قبل از اینکه من به دربار برومم باورم نمی شد، فکر می کردم شاه هرکاری دلش بخواهد می کند؛ بعدها فهمیدم که برای هر تغییر و جابجایی وزیر باید با سفارتخانه هماهنگ بشود. بعد شما بروید ماجرای خاطرات آنتونی کارسونس را ببینید، اخرین سفیر انگلیس در ایران. سال 57 شاه دائم این ها را درخواست می کرد و می آورد، برای هر کاری با این ها هماهنگ می کرد.
شما وضعیت را ببینید، اصلا درباره هر کاری می خواهند تصمیم بگیرند در قوعاده لوب جمع می شوند درباره ایران تصمیم می گیرند.
در قوعاده لوپ رئیس جمهور آمریکا، نخست وزیر انگلستان، رئیس جمهور وقت فرانسه، صدراعظم وقت آلمان. اینکه مقدرات کشور دست کشور نیست، معنی اش این است. فقدان استقلال معنی اش این است. الان کجا وضع ما اینطور است. الان ما در منطقه بهترین کشور هستیم. به هر حال ما یک پایگاه نظامی آمریکایی را زدیم. کی الان جرئت دارد بزند. روسیه جرئت دارد بزند؟ چین جرئت دارد بزند؟ قطر جرئت دارد؟ تنها کشوری که جرئت دارد ایران است. این یعنی کشوری که مستقل شده است و روی پای خودش ایستاده است که شاه برای تغییر وزیر با سفیر تماس می گرفت.
به من بگویید کدام انتخابات در مقیاس 2 خرداد وجود داشت در مقیاس 88 وجود داشت؟
اصلا این جامعه انتخابات را می شناخت؟ من هرگزنمی گویم تام و تمام رسیدیم به اراده مردم.

ببینید نقطه قوتی که در مورد رژیم پهلوی بحث می شود، بحث اقتصاد است.
فرایند مدرنازیسیون را شاه در کشور اجرایی کرد. اما این مدرنازسیون چندتا مسئله داشت. یک مسئله اش این بود که اولا تمام عیار نبود. تمام روستاها حوزه ها نبود. در همین تهران ما محور شمال و جنوب داشتیم.
پس اولین مسئله مدرنازسیون فراگیر نبود. توام با عدالت اجتماعی نبود.
ببینید میزان درصد باسوادها و بی سوادها را نگاه کنید. برید ببینید نسبت شهرنشینی به روستا نشینی ، نسبت بی سوادی به باسوادی. ببینید سالی که در ایران انقلاب شد ما 115هزار نفر دانشجو داشتیم و کلا 35 میلیون نفر هم بودیم. درصد بگیرید. الان 85 میلیون جمعیت داریم، حدود پنج میلیون دانشجو. درصد بگیرید که ببینید درصد دانشگاه چقدر بالاتر رفته. کارگردانان زن قبل و بعد از انقلاب. تعداد داستان نویسان زن قبل و بعد از انقلاب. تعداد نقاشان قبل و بعد از انقلاب.
مثلا میگویند پهلوی یک ویرانه ای از قاجار تحویل گرفت و این را داد. در زمان قاجار ایران یک کشور نیمه مستعمره بود، وابسته تام و تمام نبود. یعنی ما حداقل در زمان مظفرالدین شاه تا احمدشاه، وابسته و تعیین تکلیف شده به خارج نبودیم.
پهلوی یک حکومت کاملا وابسته بود. درصدهای اقتصادی ما در دوره قاجار بهتر از دوره پهلوی است.
به کتاب تاریخی احمد سیف رجوع کنید. احمد سیف یک روشنفکر خارج از کشور است،یک ریال هم جمهوری اسلامی را قبول ندارد.
برید میزان منفکتورهای مارا حتی در دوره ناصری ببینید. اتفاقا روند اقتصادی که ما داریم بعد از انقلاب عوض میکنیم.
ما قبل از انقلاب حتی سلاح های اصلی مورد نیازمان هم نمی توانستیم تولید کنیم.
اما چرا بعد از انقلاب همه این چیزهایی که میخواستیم تامین نشد؟ چون نسخه ای که طیف لیبرال دموکرات با نگاه غربی و نسخه های اقتصاد سرمایه داری قبل از انقلاب مدیریت می کرد جامعه ایران را. همان مدل آمد بعد از انقلاب را مدیریت کرد.
دقیقا به همان سبب است.
آبراهامیان یک مقاله ای دارد به نام اینکه چرا جمهوری اسلامی مانده است؟ می گوید تغییری که دهه ثروت در اوایل انقلاب ایران انجام داد، پایگاهی برای جمهوری اسلامی ساخته است که همچنان دلیل ماندنش است، علی رغم این همه بحران. این همه بحران هایی که بر سر جمهوری اسلامی گذشته است بر سر اون حکومت می گذشت سرنگون میشد.

آقای دکتر در عین اینکه شما منتقد عدالت اجتماعی امروز هستید، می گویید تصویری که پیش از انقلاب دارید تصویر غلطی است؟

ببینید تصویر کاملا دروغ است. برای عزیزانی که به دنبال آزادی بیان هستند، عناوین کتب چاپ شده قبل از انقلاب که حدود 800 عنوان کتاب چاپ می شود، بیایید بعد از انقلاب را نگاه کنید. بعد انقلاب وضع به گونه ای است که روزی نیست ده، بیست، سی عنوان کتاب در این مملکت چاپ نشود.
سالهای 1340 در ایران، سالهای 1360 در اروپاست.
سالهای 1360، سالهای میشل فوکو، لیوتا و اوناست. یک ردپا از آنها در آثار فکری و کتابت ایران نیست.
یعنی ارتباط ما با جهان غرب کاملا قطع است. اصلا برخلاف این حرفهایی که می گویند ما هیچ شناختی از آنها نداریم.
به صورت سیستماتیک اندیشه ورزی سرکوب میشد. بعد از انقلاب جامعه ایران به شدت سیاسی شده، به شدت توان تحلیلش بالا رفته است و بدل به جامعه ای شده است که میزان کتاب خوندن و توجه به کتاب بیشتر شده است.
قبل از انقلاب کتب مارکسیستی کاملا ممنوع بود. بعد از انقلاب کاملا آزاد است. کتابهای لنین ترجمه و چاپ شده است.
قبل از انقلاب رمان مادر ماکسیم گورکی سه سال زندان داشت.
من می گویم ساواک ارتباط ما با اندیشه غرب را هم بسته بود.
بعد از انقلاب اولا استقلال به دست آمده است، که در تاریخ دو قرن ما بی سابقه است. نوعی اقتدار و توانمندی به دست آمده است.
نوعی جابجایی و تحرک اجتماعی در طبقات ما رخ داده است که از صفویه به بعد بی سابقه است. این را حتی صادق زیبا کلام هم می گوید.
جریان مناسب و موافقی برای آزادی اندیشه به وجود آمده است که اصلا بی سابقه است. البته ما از این اتفاق کلی هم ضربه خوردیم.
تهاجم فرهنگی آمد در همین اتوبانی که برایش درست کردند حرکت کرد.